سه قتل.(9)


پدر دهانش را باز می‏‌کند "چی؟" و در این وقت سی و دو دندان که مانند قارچ‏‌های سنگی کنار هم چیده گشته بودند مصممانه می‌‏درخشند. تشخیص دادن دندان‌‏های سالم از دندان‏‌های فاسد ناممکن بود _ تمام دندان‏‌ها به طرز ماهرانه‏‌ای پُر شده بودند.
پدر آنتانلیس فقط پدرِ دلسوزی نبود _ این پدرِ عاقل و مردِ عمل تمایل به علم داشت. بعد از نهار کالری‏‌ها را محاسبه می‏‌کرد و اگر به یک پیاده‏‌روی می‏‌پرداخت، تلاش می‏‌کرد که تا حد امکان اکسیژن تنفس کند. بر روی نانش کره نمی‏‌مالید، بلکه ویتامین آ، و وقتی او تخم‏ مرغ می‏‌خورد، به شدت به تثلیث مقدس ویتامین‏‌های آ+ب+دِ موجود در آن فکر می‏‌کرد. و او همچنین عادت داشت که خیلی علمی از جا برخیزد _ ابتدا پای چپ را در یک دمپائی گرم و بعد پای راست را در جفت دیگر می‏‌کرد. آیا تعریف کردن عریض و طویل این که چگونه پدر تصمیم نجیبانه و قطعی جنگ تن به تن فرزندش با اژدها را ارزیابی کرد ارزش دارد؟
قبل از هر چیز پدرِ عاقل کوشش کرد قصر تخیلی آنتانلیس را به وسیله درس دادن به او در باره ویتامین‌‏ها و فایده معین‌شان برای موجود زنده ویران سازد. اما فقط تصورش را بکنید، این ملخ پا باریک تسلیم نگشت. او هنوز زیر لب چیزی از شاهزاده خانم تیره بخت می‌‏گفت ...

پدرِ فاضل می‏‌خواست به استدلالِ کاملاً غیرعلمی متوصل شود _ به شلاقِ قدیمی‏ که با آن خودِ او را در کودکی تعلیم داده بودند.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر