"از آن زمان به بعد هرگز چشم از
او برنداشتم. اغلبِ شبها در حالی که از عرق خیس شدهام از خواب میپرم، زیرا چکه کردن
مادلین به خوابم میآید. اضطرابها چنان در من وخیم شدند که پیش مشاور زناشوئی رفتم
و در آنجا به این نتیجه رسیدند که تنها یک راه حل برایم باقی مانده است: یک کیسه آب
جوش جدید خریداری کنم، تا به این طریق اثر ویرانگری را که مادلین بر من میگذارد خنثی
کنم."
"آیا یکی خریدید؟"
"بله. اما او را بدون آنکه مصرفش کنم در کشو قرار دادهام.
من به خوبی آگاهم که طبق قانون مجاز به نگهداری از دو کیسه آب جوش میباشم. اما کسی
نمیتواند مجبورم سازد که هر دو را مصرف کنم؟"
"البته که نمیتواند."
"زندگی من و مادلین برای هم ساخته و به هم وصل شده است
و نمیتوان بر علیهاش کاری انجام داد."
"اجازه بدهید به شما تبریک بگویم. خیلی کم اتفاق میافتد
که یک چنین رابطه انسانی تحقق یابد."
"صبر کنید. شما هنوز همه جریان را نمیدانید. من دلیل
آمدن پیش شما را تماماً تعریف نکردهام. هرچند که برایم خیلی سخت است _ من باید اعتراف
کنم که یک حالت کاملاً مخصوصی وجود دارد که زندگی خوش مشترکمان را تیره میسازد. ببینید
_ این کیسههای آب جوش فقط زمان معینی مؤثر واقع میشوند، و حتی مادلین هم بیش از چهار
یا پنج ساعت خیلی گرم باقی نمیماند. و بعد ... من نمیدانم که چگونه باید شما را متوجه
سازم ..."
"و بعد سرد مزاج میگردد؟"
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر