مادلین.(3)


"از آن زمان به بعد هرگز چشم از او برنداشتم. اغلبِ شب‏‌ها در حالی که از عرق خیس شده‏‌ام از خواب می‏‌پرم، زیرا چکه کردن مادلین به خوابم می‏‌آید. اضطراب‌‏ها چنان در من وخیم شدند که پیش مشاور زناشوئی رفتم و در آنجا به این نتیجه رسیدند که تنها یک راه حل برایم باقی مانده است: یک کیسه آب جوش جدید خریداری کنم، تا به این طریق اثر ویرانگری را که مادلین بر من می‏‌گذارد خنثی کنم."
"آیا یکی خریدید؟"
"بله. اما او را بدون آنکه مصرفش کنم در کشو قرار داده‌‏ام. من به خوبی آگاهم که طبق قانون مجاز به نگهداری از دو کیسه آب جوش می‏‌باشم. اما کسی نمی‌‏تواند مجبورم سازد که هر دو را مصرف کنم؟"
"البته که نمی‏‌تواند."
"زندگی من و مادلین برای هم ساخته و به هم وصل شده است و نمی‏‌توان بر علیه‏‌اش کاری انجام داد."
"اجازه بدهید به شما تبریک بگویم. خیلی کم اتفاق می‌‏افتد که یک چنین رابطه انسانی تحقق یابد."
"صبر کنید. شما هنوز همه جریان را نمی‏‌دانید. من دلیل آمدن پیش شما را تماماً تعریف نکرده‌‏ام. هرچند که برایم خیلی سخت است _ من باید اعتراف کنم که یک حالت کاملاً مخصوصی وجود دارد که زندگی خوش مشترکمان را تیره می‌‏سازد. ببینید _ این کیسه‏‌های آب جوش فقط زمان‏ معینی مؤثر واقع می‌شوند، و حتی مادلین هم بیش از چهار یا پنج ساعت خیلی گرم باقی نمی‌‏ماند. و بعد ... من نمی‌‏دانم که چگونه باید شما را متوجه سازم ..."
"و بعد سرد مزاج می‏‌گردد؟"
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر