قصّه و شعر گاهی شوخیست، گاهی هم بافندهای بازیگوش در خیالم که راست و دروغ را به هم میبافد
طماع.
تأسف.
من بر روی عرشۀ یک کشتی در پیِ کشف قارهای جدید
زمانۀ شگفتانگیز.
زمانۀ ما واقعاً زمانۀ شگفتانگیزیست، یک زمانۀ عجول که در حال گذر از سرِ بیحوصلگی
نه به ویترین مغازهها نیم نگاهی میاندازد، نه صدای آواز پرندگان برایش جالب است،
نه تابش خورشید در صبح سرد زمستان باعث خرسندیش میگردد و نه سایه درختی در گرمای ظهر
تابستان وی را به وجد میآورد وبه استراحت کردن وامیدارد.
من اما برعکسِ این زمانۀ عجیب و عجول از تمام این چیزها خوشم میآید. من حتی
گاهی ساعتها با مانکنهای پشت ویترین مغازهها صحبت میکنم و هنگام خداحافظیْ برای
دیدار بعدی با آنها قرار ملاقات میگذارم، و اگر صبحها صدای پرندگان به گوشم نرسد
فکر میکنم که هنوز در خوابم.
من هر بار به یاد عجول بودن زمانه میافتم بیاراده با خود زمزمه میکنم:
"عجله کار شیطان است". البته من نه شیطان را میشناسم و نه میدانم که شغلش
چیست و کجا میزید. اما اگر روزی تصادفاً با او آشنا شوم و پی به علتِ عجول بودنش ببرمْ
شاید بتوانم عجول بودنِ زمانه را هم درک کرده و از تعجبم کم گردد.
از این رو باید نوعِ معاشرت با کودک درونِ خویش را آموخت تا بتوان او را با روشی مطلوب از بزرگ گشتن برحذر داشت.
جنگ ضعیف کنندۀ خصائل نیک انسانیست.
لطمه زدن به طبیعت توسطِ توپ و تانک و تفنگ را اعلام جنگ به خدا مینامند.
https://www.youtube.com/embed/9paLU5RDxQs?start_radio
صفتهای دوستداشتنی.