یعنی هنوز هستم!

گاهی وقتی برای یافتن خویشتن خویش و آشنا گشتن با او به راه میافتم و از خود دور میگردم ناگهان پاهایم میلرزند، دلم برای خودم تنگ میشود، بعد انگار کسی را گم کرده باشم پریشان به دنبال خودم میگردم.
*
گاهی وقتی با خود تنهایم و به تو میاندیشم از خودم میپرسم که آیا تو هم در تنهائیت گاهی به من میاندیشی؟
*
گاهی وقتی به تو میاندیشم آرزو میکنم که صدای گامهای اندیشهام خوابت را پریشان نکند.
*
اصلاً مایل نبودم همرنگ جماعت شوم، اما چون از رسوائی میترسیدم مجبور به رنگ کردن جماعت گشتم.
*
آدم خیلیِ خوب آدم از خود راضیایست که افاده نفروشد و هرچه را که برای خود میپسندد و میخواهد برای دیگران هم بپسندد و بخواهد.
*
بزرگترین خطا در نزد انسانِ خردمند به خود دروغ گفتن است، و خردمندترین انسان کسیست که اجازه ندهد هنگام دروغ گفتن یقهاش را بگیرند.

کافه همینگوی (9).

حالا اما چون من نه در سر مستر ترامپ و نه در سر دخترش ایوانکا لانه دارم و نمیدانم چه نقشه‎ای می‎کشند، بنابراین آنها را همراه با علی آقا به حال خود رها میسازم و به خود میپردازم، زیرا از قدیم گفتهاند برای شناخت ترامپ و اینکه قصد چه کاری با جهان و مردم آن در پیش دارد باید اول خود را بشناسی!
من هم مانند بسیاری از مردان ضعیفالجثه همسن و سالم از همان دوران کودکی آرزو میکردم روزی فرمانده کل جهان شوم! پس از هر کتکخوردنی برای گرفتن انتقام نقشه قتل مجرم را میریختم! من در خیال خود مجرمین را یک بار در آتش میسوزاندم، یک بار دو چشمانشان را با دو تیرِ همزمان از یک کمان رها کرده کور میساختم و گاهی با شمشیر سرشان را مانند هندوانه از وسط به دو نیم تقسیم میکردم. من خودم حتی از طرح شکنجههائی که برایشان در نظر میگرفتم به وحشت می‎افتادم!
یکی از بدترین بدشانسیهای زندگی من این بود که در دوران جوانی در سرزمینم حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری وجود نداشت! وگرنه به راحتی میتوانستم با عضو گشتن در آن پس از مدت کوتاهی به رهبری حزب برسم و آن کنم که از کودکی برای انجامش روز شماری میکردم!
من نمیدانم اگر تو به جای ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب میگشتی با جهان و مردمش چه میکردی! من اما خیلی خوب میدانم چه باید میکردم! این هم نمونهای از اولین فرمانم: جستجو در اقصی نقاط جهان برای یافتن و دستگیر کردن تمام بچههای محلههای کودکی و نوجوانی‎ام و همشاگردیها و محصلینی که مرا در دبستان و دبیرستان کتک زده بودند. و بعد من وحشتناکترین فیلم مستند تاریخ سینما را با شرکت این مجرمین میساختم و به روح آلفرد هیچکاک تقدیم میکردم!
به پایان رسید این بار

کافه همینگوی (8).

در حالیکه ترامپ در آشپزخانه همراه با ترانه Ali Baba Twist"که از گرامافون پخش میگشت بشکن میزد و قر میداد علی آقا وارد میشود.
علی آقا اندکی متعجب: سلام آقای پرزیدنت، میبخشید مزاحم رقصیدنتان شدم! اما همانطور که می‎دانید حافظ فرموده است: "هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد!"، آیا مشق دیشبتان را نوشتهاید؟
ترامپ که از حضور بیموقع علی آقا و کور کردن عیشش دلخور شده بود با ریشخند میگوید: علی آقا فکر میکنی با دسته کورا طرفی؟ فکر میکنی نمیدونم منظورت از اینکه باید سه بار از روی شعر "میازار موری که دانه کش است" سعدی مشق مینوشتم چیه؟ مثلاً خواستی به در بگی که دیوار بشنوه! مرد حسابی تو اون پایگاهی که من دستور بمبارونشو دادم فیل و کرگدن هم نمی‎تونن زنده بمونن چه برسه به مور و ملخ! اونجا اِنقدر مواد شیمیائی انبار کرده بودن که نمیشد نفس کشید! البته برای من این بشکههای شیمیائی زپرتی زیاد مهم نبود، اونا به راحتی میتونن بازم از این بشکهها بخرن! قصد اصلی من نشون دادن این بود که بعضیا بدونن بمبای ما چه دقیق نقطه میزنن! مورچه که چیزی نیست، بمبای ما کلهپاچه مورچه رو هم که کوچیکتر از یک نقطهست بعد از چند دور توییست رقصیدن بالای سرشون با چشم بسته میزنن!
معلم محتاطانه می‎گوید: آقای پرزیدنت منظور من اصلاً چیزی نبود که شما به تصویر کشیدید! شما خودتان به من گفته بودید که از سعدی خوش‎تان میآید و من فقط به خاطر لذت بردن شما از این شعر گفتم سه بار از روی آن مشق بنویسید! اما حالا چون خودتان موضوع را به این مرحله کشاندید مایلم نظرم را در این مورد به شما بگویم: به نظر من خیلی بهتر و عقلانیتر و قانونیتر بود که شما قصدتان را اول با کنگره و سازمان ملل متحد در میان میگذاشتید و بعد فرمان صادر میکردید!
ترامپ با عصبانیت بر روی صندلیاش مینشیند و پرخاشگرانه میگوید: این حرفا به تو نیومده! چه کسی نظرتو پرسید! مگه من تا حالا صد بار نگفتم که اول میکنم بعد میگم کردم! مگه من تا حالا هزار بار نگفتم که هیچ وقت با یک تیر کمتر از دو نشون نمیزنم؟! فکر کردی بمبای ما ماست و دوغ هستن که پس از گذشتن تاریخ مصرفشون بشه اونا رو دور ریخت؟! برای بمبای ما مهم نیست که هدف در چه عمقی از زمین و کوه و تونل سیمانی مخفی باشه، بمبای ما طوری طراحی شدن که قادرن به راحتی آب خوردن از هر نوع سنگِ موجود در مناطق این کره خاکی عبور کنن و بعد از رسیدن به هدف اونو به جهنم بفرستن! بمبای ما بر خلاف ضربالمثل قدیمی شماها که میگه: "عبور شتر از سوراخ سوزن غیر ممکنه" میتونن از سوراخای سنگ‎پای قزوین هم عبور کنن!
در این هنگام گوش ترامپ تیز میشود و پس از لحظهای خلق و خویش دوباره مانند قبل از ورود علی آقا به آشپزخانه می‎گردد و با باز کردن درب پنجره آشپزخانه به علی آقا میگوید: "فعلاً قبل از خط زدن مشقام گوش کن ببین مردم چی می‎خونن و حالشو ببر!"

دسته کُر مردان: سلطان خاور دور؟
دسته کُر زنان: دونالده دونالده.
دسته کُر مردان: سرور آن میانه؟
دسته کُر زنان: دونالده دونالده.

دسته کر زنان و مردان همصدا:
دونالدِ خوبو نازنازی
چه خوب تو بمب میندازی.
کره شمالی چیچیه،
خاور دور چیچیه،
مکزیک و روس رو بی‎خیال،
از چین برو دیوار بیار.
ناتمام