در پختگی انسان جوان‌تر می‌شود.(74)


ندائی از ماوراء میثاق‏‌ها.(7)
و حالا وقتی نیاز مرا در آغوش گرفته، و آذرخشِ زندگی واقعی بر من می‌‏بارد، و هوای نازک غیرقابل تحملِ آن مرا به انجام کاری سریع مجبور ساخته، بنابراین دیگر جای فکر و شک کردن باقی نمی‏‌ماند تا آن را مورد بررسی و تشخیص قرار دهم، بلکه من باید طلب او را اجابت کرده و نباید آگاهی و نظرم را به او تحمیل کنم، بلکه تنها چیزی که می‌‏تواند به او کمک کند، در حقیقت جوابی است که مرد جوان می‏‌خواهد، و فقط محتاج شنیدنش از یک دهان دیگر است، تا بتواند احساس کند که آن پاسخ خود اوست، نیاز خود اوست که آن را التماس می‌‏کرده است.
خیلی چیزها لازم است تا یک نامه سؤال یک ناشناس را تمام و کمال به گیرنده آن منتقل کند، زیرا که نویسنده نامه با وجود حقیقی و ضروری بودن نیازش، فقط می‌‏تواند با نشانه‏‌های متداول خود را بیان کند. او پرسید: "آیا زندگی دارای معناست؟" و این سؤال مانندِ دردِ جهان یک جوان دقیق و ابلهانه به گوش می‌‏آید. اما منظور نویسنده نامه از زندگی فقط و فقط زندگی خود اوست و ربطی با فلسفه‏‌ها، جزم‌ها یا حقوق بشر ندارد، و او به هیچ وجه نمی‏‌خواهد از حکمتِ فرضی من یک نظریه بشنود یا یک دستورالعملِ هنری برای مفهوم بخشیدن به زندگی بگیرد؛ خیر، او می‌‏خواهد که نیاز واقعی او توسط یک انسان حقیقی دیده شود، یک لحظه به اشتراک در آید، و بدین وسیله برای این‏ بار بر آن چیره شود. و اگر من خواهش او را برآورده سازم، بدینسان آنکه به او کمک می‏‌کند من نیستم، بلکه آن حقیقت نیاز اوست که جامۀ پیری و خردمندی را از تن من پیر و خردمند دریده و موجی آهنین و گداخته از واقعیت بر پیکر لختم می‏‌ریزد.
(از <اسرار>، ۱۹۴۷)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر