در پختگی انسان جوان‌تر می‌شود.(69)

ندائی از ماوراء میثاق‏‌ها.(2)
بنابراین منِ پیرِ خردمند آنجا در برابر سقراطِ پیر و نابخرد ایستاده بودم و باید از خود دفاع می‏‌کردم یا خجالت می‏‌کشیدم. برای خجالت کشیدن به اندازه کافی علت وجود داشت؛ زیرا من علی‌رغم تمام نیرنگ‏‌ها و دقت‏‌ها خیلی خوب می‏‌دانستم نوجوانی که مرا خردمند نامیده است، این را به هیچ وجه فقط به خاطر نادانی و جهل جوانی انجام نداده، بلکه من فرصت انجام این کار را به او داده بودم، او را فریفته بودم، کم و بیش اختیار انجام این کار را توسطِ بعضی از واژه‏‌های شاعرانه‌‏ام که در آنها چیزی مانند تجربه و کنکاش، چیزی مانند حکمت و خِردِ قدیم احساس می‏‌گردد به او داده بودم، و گرچه من بیشترین "حکمت‌‏های" شعرگونه و جدولبندی گشته‌‏ام را بعداً دوباره به شکلی نقادانه مورد سؤال قرار می‌‏دهم، آنها را تغییر داده و باطل می‏‌سازم، اما با این حال باز در مجموع، در تمام مدت زندگی و کارم بیشتر <آری> گفته‏‌ام تا <نه>، بیشتر موافق بوده‏‌ام یا بیشتر بجای نبرد کردن سکوت اختیار کرده‌‏ام، اغلب بقدر کافی برای رسوم روحانی، اعتقاد، زبان و عادات احترام قائل گشته‌‏ام. در اینجا و آنجای نوشته‏‌های من مطمئناً یک آذرخش احساس می‏‌گشت، یک شکاف در ابرها و پرده‌آرائی عکس‏‌های سنتیِ محراب، یک شکاف که تهدیدی فاجعه‌آمیز در پشتش مانند روحی در حرکت بود، و اشاره شده بود که مطمئن‏‌ترین ثروت یک انسان فقر اوست و نانِ واقعی او گرسنگی‏‌اش می‌‏باشد؛ اما روی هم رفته من هم مانند بقیه انسان‏‌ها خود را بیشتر وقف شکل‏‌های زیبای جهان و سنت‌‏ها می‏‌کردم، باغ‌‏هائی از فوگ‏‌ها، سونات‌‏ها، سنفونی‏‌های تمامِ رنگ‌‏های سرخ آتشین و تهدید‏آمیزِ آسمان و بازی‏‌های جادوئی و دلجوئی‏‌های زبان را به تمام ماجراهائی که زبان در آن‏ها توقف می‌‏کرد و به هیچ تبدیل می‏‌گشت ترجیح می‌‏دادم، زیرا تجربه غیرقابل تصور و وصف درونی جهان فقط برای یک لحظه بی‌نهایت زیبا، شاید فرخنده، شاید لحظه‏‌ای مرگبار مانند راز و شگفتی به ما نگاه می‏‌کند. اگر نویسنده جوان نامه به من یه عنوان یک سقراط بی‌خرد نگاه نمی‌‏کرد، بلکه به عنوان یک خردمند به مفهوم پرفسور و پاورقی‌نویس می‌‏نگریست، به این ترتیب می‏‌توانستم روی هم رفته به او حق بدهم ...
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر