سه قتل.(7)


و جوانک حقیقتاً برای جنگبدن با اژدها و نجات شاهزاده خانم دست به کار می‌‏شود.
حیاط با آن سنگفرش خاکستری رنگ و رخت‏‌های آویزان بر طناب ناگهان غیب و پرچین کوتاه تبدیل به دیوارهای تسخیرناپذیر قصر جادو می‌‏گردد. اژدهای وحشتناک خود را در اطاقک ترانسفورماتوری که بر آن نوشته شده بود "خطر مرگ" مخفی می‏‌سازد ...
قصر سر به آسمان کشیده بود، حیوانات درنده می‌‏غریدند _ به فرمان آنتانلیس گربه‏‌ها و سگ‌‏ها خود را به شیرها و پلنگ‌‏ها تغییر می‌‏دهند. وقتی آنتانلیس قطعه آهنی پیدا می‌‏کرد، زنجیری می‏‌شد برای بستن اژدها، اگر جائی ناخن پوسیده‌‏ای می‏‌یافت، دندانِ افتاده شده اژدها می‌‏گشت که او با آن سنگ‌‏ها را خُرد می‏‌کرد، وقتی قطعه چوبی را می‏‌شکست، نیزه‌‏ای می‏‌گردید و او می‏‌توانست آن را در چشم اژدها فرو کند! حتی عروسک‏‌های خواهر کوچکش هم به کمک آنتانلیس آمدند. او آنها را به عنوان یاران برجسته خود انتخاب کرده بود، آن‏ها می‌‏بایست مانند پرندگان در حالِ چهچهه‌ زدن دنباله لباس بلند شاهزاده خانم را حمل کنند.
آنتانلیس چنان شیفتۀ زندانی تیره بخت شده بود که فراموش می‏‌کرد صبح‌‏ها دندان‏‌هایش را مسواک کند، و گاهی برای استفاده از دستمال برای تمیز کردن بینی دیر واکنش نشان می‏‌داد. وانگهی چه تعداد از مردم می‏‌دانند که یک دستمال بر سر یک نیزه بلند می‌‏تواند مانند درفشی در هوا موج بزند؟

نویسنده محترم از بودن آنتانلیس بی‌‏نهایت خوشحال بود و چون به یاد می‏‌آورد که چگونه در کودکی با انگشتانی ناآزموده تیر و کمان ساخته بوده است، بنابراین با دستان خود برای قهرمان یک شمشیر سحرآمیز می‏‌سازد.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر