Ephraim kishon
یکی از قطرههای دیگر ورموت در جام خوشیِ زندگیِ زناشوئی ما
این عادت سزاوار سرزنش من است که وقتی رئیس خانه ندا سر میدهد سفره چیده شده است من
فوری سر میز ننشینم. من حقیقتاً نمیدانم چرا باید همیشه این کار را با او انجام دهم،
من هم مانند میلیونها مرد دیگر از دلیل آن بیخبرم. شاید مربوط به اعتراض ضمیر ناخودآگاهم
علیه نوع آمرانه او در تعیین اوقات غذا بدون پرسیدن از من باشد. شاید هم هنر آشپزیش
دیگر آن هنری نیست که قبلاً بوده است. در هر حال _ این اتفاق جنبه تاریخی هم دارد؛
لااقل در داستان زیر.
۱۸ ژانویه سال ۱۸۱۵
خورشید بر بالای میدانهای جنگ بالا آمده بود. امپراتور در
اتاق تشکیل جلسه و در میان مارشالها و ژنرالهایش کنار میزی که نقشه بزرگی بر روی آن
قرار داشت ایستاده بود تا برای آخرین دستورات برخورد نهائی با پادشاهان اروپا تصمیم
گرفته شود. زمان تبعید در جزیره الب به
هیچ وجه به نبوغ تدابیر جنگی و اعتماد به نفس امپراتور خللی وارد نکرده بود. تنها موی
سرش کمی کمتر گشته و در اطراف گیجگاه اولین دسته از موی نقرهای رنگ خودش را نشان
میداد.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر