ماجرای شکست خوردن ناپلئون.


Ephraim kishon
یکی از قطره‌‏های دیگر ورموت در جام خوشیِ زندگیِ زناشوئی‏ ما این عادت سزاوار سرزنش من است که وقتی رئیس خانه ندا سر می‏‌دهد سفره چیده شده است من فوری سر میز ننشینم. من حقیقتاً نمی‌‏دانم چرا باید همیشه این کار را با او انجام دهم، من هم مانند میلیون‏‌ها مرد دیگر از دلیل آن بی‌‏خبرم. شاید مربوط به اعتراض ضمیر ناخودآگاهم علیه نوع آمرانه او در تعیین اوقات غذا بدون پرسیدن از من باشد. شاید هم هنر آشپزیش دیگر آن هنری نیست که قبلاً بوده است. در هر حال _ این اتفاق جنبه تاریخی هم دارد؛ لااقل در داستان زیر.
۱۸ ژانویه سال ۱۸۱۵
خورشید بر بالای میدان‏‌های جنگ بالا آمده بود. امپراتور در اتاق تشکیل جلسه و در میان مارشال‌ها و ژنرال‌هایش کنار میزی که نقشه بزرگی بر روی آن قرار داشت ایستاده بود تا برای آخرین دستورات برخورد نهائی با پادشاهان اروپا تصمیم گرفته شود. زمان تبعید در جزیره الب به هیچ وجه به نبوغ تدابیر جنگی و اعتماد به نفس امپراتور خللی وارد نکرده بود. تنها موی سرش کمی کم‏تر گشته و در اطراف گیج‏گاه اولین دسته از موی نقره‌‏ای رنگ خودش را نشان می‌‏داد.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر