باز دلم چیزی می‏‌خواد.


دلم همون آسمون خاکستری رنگ رو می‏‌خواد،
همون بارونی که همه رو از تو کوچه و خیابون به خونه‏‌ها و مغازه‏‌ها رونده بود،
و من تک و تنها بلند می‏‌خوندم: بارون بارونه زمینا تر می‌شه ... و از وسط خیابون قدم‌‏زنان به طرف خونه می‏‌رفتم.
دلم بوی مخلوطی از کاه و گِل بارون خورده می‏‌خواد.
دلم طنین صدای چک چک بارون روی ناودون رو می‏‌خواد.
دلم می‏‌خواد آواز گنجشک‌‏ها رو
وقت بازی زیر بارون
از تو اطاقم بشنوم.

کلاس پنجم دبستان هم برای خودش صفائی داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر