در این شکی باقی نمیماند که هرگز دیگر با هواپیماهای این
شرکت پرواز نخواهی کرد. این دزدان هوائی باید مواظب اعمال خود باشند. اخبار جور و واجوری
در باره کیفیت هواپیماهایشان شنیده میشود. مراقبت و تعمیر از هواپیما برایشان بیاهمیت
است و اصلاً به خدمت و مراقبت از مسافر فکر نمیکنند.
سوء تفاهم نشود: این تحقیر به خاطر مُچگیریست که مرا به خشم
میآورد و نه اضافه پرداخت. این چند شِکِل که باید پرداخت شود حقیقتاً نقش مهمی بازی نمیکنند. یعنی، آنها نقشی
بازی نخواهند کرد، وقتی که واقعاً فقط چند شِکِل باشند. اما در حقیقت هر کیلو اضافه
وزن چهل شِکِل میارزد. یک پدر بیگناه که از دایاسپورا به وطن بازمیگردد و
برای فرزند محتاج خود یک اسباببازی با خود میآورد _ آن بیانصاف نشسته در باجه او
را ششصد و چهل شِکِل تیغ میزند، انگار که اسرائیل به وسیله دشمنان فراوانی اصلاً محاصره
نشده است. و این کار مطمئناً اسرائیلی را به طور غریزی مجبور به خودکفائی میسازد.
در نتیجه او یک ساک کوچک میخرد و علاوه بر یک دوچرخه پنج کیلو نارگیل به عنوان آذوقه
بین راه در آن جا میدهد. "این ساک، دوشیزه؟ فقط مواد ضروری برای سفر
..." اما در همان لحظهای که تو ساک را بلند میکنی _ تو اجازه نداری نشان دهی
که بخاطر سنگینی ساک در حال تقلا کردنی، مگر بجز این است که تو در آن فقط کمی مواد
ضروری ریختهای؛ مسواک، حوله، نارگیل _، در همان ثانیه هم بانوی چشم اشعه ایکسی نگاهی
به ترازو میاندازد که بالای بیست کیلو را نشان میدهد و با لبخندی شبیه به لبخند فرشتگان
خش خش کنان میگوید:
"ساک را کنار چمدانتان قرار دهید، آقای محترم."
بعد مشخص میشود که وزن ساک سنگینتر از چمدان است.
اینجا مقصر آن دو شمعدان عهد عتیق میباشند.
به همین جهت پیشنهاد میشود قبل از اینکه برای چک کردن بروید
ساک را در گوشهای از محل ترخیص کالا قرار دهید. تمام فرودگاههای جهان پُر است از ساکهائی
که به طور موقت یتیم گشتهاند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر