ندائی از ماوراء میثاقها.
اخیراً از طرف مرد جوانی که برایم نامهای نوشته بود، با لقب "پیر و خردمند" مخاطب قرار گرفته شدم. او نوشته بود: "من به شما اعتماد دارم، زیرا که میدانم شما پیر و خردمندید". من اتفاقاً در این لحظه وقت بیشتری برای خواندن نامههای رسیده داشتم و نامهای را که مانند صدها نامه دیگر به چشم میآمد برداشته و بدون توجه به جزئیات اول یک جمله و چند واژه از آن بیرون کشیدم، آنها را با دقت کافی ملاحظه و از ماهیتشان سؤال کردم. آنجا نوشته شده بود "پیر و خردمند" و این میتوانست یک پیرمرد خسته و بد خلق گشته را که در سراسر زندگی طولانیِ و پُر بارش خود را اغلب به حقیقت بیاندازه نزدیکتر از حالا که وضعیتی چندان رضایتبخش ندارد به هوس خندیدن وادارد. پیر، بله، من پیر بودم، این درست بود، پیر و کهنه، مأیوس و خسته. و اما واژه "پیر" میتوانست کاملاً معنی دیگری را هم بیان کند! وقتی مردم از اسطورههای پیر، خانهها و شهرهای پیر، درختان پیر، جوامع پیر، آئینهای پیر میگفتند، واژه "پیر" مطلقاً چیزی از بیارزش کردن، استهزا یا تحقیر با خود به همراه نداشت. بنابراین من حتی از کیفیتهای پیری هم فقط خیلی کم میتوانستم برای خود استفاده کنم؛ من مایل بودم از معانی متعدد این واژه فقط نیمه منفیاش را برداشت کرده و برای خود در نظر گیرم. حالا، ممکن است برای نویسندۀ جوانِ نامه واژه "پیر" یک فرد خوشمنظر، ریشخاکستری، با لبخندی ملایم، از یکسو رقتانگیز، و از سوی دیگر شایستۀ احترام معنا و ارزش داشته باشد؛ حداقل برای من در زمانهائی که هنوز پیر نبودم همیشه این معنی را میداد. بسیار خوب، میشد این واژه را قبول کرد، فهمید و به عنوان لقب گرامی داشت.
اخیراً از طرف مرد جوانی که برایم نامهای نوشته بود، با لقب "پیر و خردمند" مخاطب قرار گرفته شدم. او نوشته بود: "من به شما اعتماد دارم، زیرا که میدانم شما پیر و خردمندید". من اتفاقاً در این لحظه وقت بیشتری برای خواندن نامههای رسیده داشتم و نامهای را که مانند صدها نامه دیگر به چشم میآمد برداشته و بدون توجه به جزئیات اول یک جمله و چند واژه از آن بیرون کشیدم، آنها را با دقت کافی ملاحظه و از ماهیتشان سؤال کردم. آنجا نوشته شده بود "پیر و خردمند" و این میتوانست یک پیرمرد خسته و بد خلق گشته را که در سراسر زندگی طولانیِ و پُر بارش خود را اغلب به حقیقت بیاندازه نزدیکتر از حالا که وضعیتی چندان رضایتبخش ندارد به هوس خندیدن وادارد. پیر، بله، من پیر بودم، این درست بود، پیر و کهنه، مأیوس و خسته. و اما واژه "پیر" میتوانست کاملاً معنی دیگری را هم بیان کند! وقتی مردم از اسطورههای پیر، خانهها و شهرهای پیر، درختان پیر، جوامع پیر، آئینهای پیر میگفتند، واژه "پیر" مطلقاً چیزی از بیارزش کردن، استهزا یا تحقیر با خود به همراه نداشت. بنابراین من حتی از کیفیتهای پیری هم فقط خیلی کم میتوانستم برای خود استفاده کنم؛ من مایل بودم از معانی متعدد این واژه فقط نیمه منفیاش را برداشت کرده و برای خود در نظر گیرم. حالا، ممکن است برای نویسندۀ جوانِ نامه واژه "پیر" یک فرد خوشمنظر، ریشخاکستری، با لبخندی ملایم، از یکسو رقتانگیز، و از سوی دیگر شایستۀ احترام معنا و ارزش داشته باشد؛ حداقل برای من در زمانهائی که هنوز پیر نبودم همیشه این معنی را میداد. بسیار خوب، میشد این واژه را قبول کرد، فهمید و به عنوان لقب گرامی داشت.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر