از آن پس هر شب بر سر میزِ فان هارزکرک مینشست، با هم
خودمانی شده بودند و همدیگر را تو خطاب میکردند. میلیونر برای ایوون خواننده کوچلوی کاباره ویلائی در حاشیه شهر ساخته
بود تا در آنجا وقتش را با آشنایان قبلی او به شرابنوشی بگذراند، غذاهای انتخابی بپزد
و با ماشین به مسافرت بروند. او به خاطر رابطهاش با ایوون در مدت کوتاهی یکی از مشهوران
شهر شده بود. اغلب با دو یا سه ماشین پُر از آدم به قمارخانه بهشت میآمد. انواع آدمها
با لباسهائی مشکوک او را همراهی میکردند، همه معشوقههای قبلی ایوون بودند، دانشجویان
بیپولی که خود را شاعر مینامیدند، تعدادی نقاش، آرتیستهای بازنشسته کاباره، آدمهای
بذلهگو و غیرقابل توصیف و عاقبت تعدای مرد که همیشه تازهترین لباسهای مد جدید بر
تن داشتند و عینکی یکچشمی زده بودند. بعد از پایان نمایش با تعدای که به جمعشان افزوده
میگشت به خانه میرفتند و در آنجا به نوشیدن ادامه داده، بحث یا ورق بازی میکردند،
تا وقتی که سحر از میان سقفِ کلفت شیشهایِ گلخانۀ زمستانی نور کمرنگش را بر می پرستان
میتاباند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر