یک انسان ابله.(8)


از آن پس هر شب بر سر میزِ فان هارزکرک می‏‌نشست، با هم خودمانی شده بودند و همدیگر را تو خطاب می‏‌کردند. میلیونر برای ایوون خواننده کوچلوی کاباره ویلائی در حاشیه شهر ساخته بود تا در آنجا وقتش را با آشنایان قبلی او به شراب‌نوشی بگذراند، غذاهای انتخابی بپزد و با ماشین به مسافرت بروند. او به خاطر رابطه‌‏اش با ایوون در مدت کوتاهی یکی از مشهوران شهر شده بود. اغلب با دو یا سه ماشین پُر از آدم به قمارخانه بهشت می‏‌آمد. انواع آدم‏‌ها با لباس‌‏هائی مشکوک او را همراهی می‌‏کردند، همه معشوقه‏‌های قبلی ایوون بودند، دانشجویان بی‌‏پولی که خود را شاعر می‏‌نامیدند، تعدادی نقاش، آرتیست‌‏های بازنشسته کاباره، آدم‏‌های بذله‏‌گو و غیرقابل توصیف و عاقبت تعدای مرد که همیشه تازه‌‏ترین لباس‌های مد جدید بر تن داشتند و عینکی یک‏‌چشمی زده بودند. بعد از پایان نمایش با تعدای که به جمعشان افزوده می‏‌گشت به خانه می‌‏رفتند و در آنجا به نوشیدن ادامه داده، بحث یا ورق بازی می‌‏کردند، تا وقتی‏ که سحر از میان سقفِ کلفت شیشه‌‏ایِ گلخانۀ زمستانی نور کمرنگش را بر می پرستان می‌‏تاباند.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر