البته، شبهای بدون دعوتی هم وجود داشت، زمانهائی که او
کنار میز هنرمندان در کنار فرورفتگیِ تیز دیوار مینشست و با همکاران مرد و زن خود گفتگو
میکرد. هنرمندانی از سراسر جهان، زنهای خواننده و چاق، زنهای شانسونخوانِ ظریف و
کشتیگیران قوی اندام. توطئهها، حسادت، روابط خصوصی، اعتماد و شایعات بیپایه دور
میزشان میچرخید. این مردم به دور دنیا سفر کرده و هفت خط با ریشخندی آهسته، مخفی
و نیشدار و با چشم حقارت به نوآموزان نگاه میکردند. نشستن کنار فرورفتگی دیوار کاری
ناخوشآیند و خصمانه بود، همه چیز اشارهای به گذشته مصیبتبار داشت.
هویگِل آدم خوشبینی نبود. در هر موقعیتی با تمسخر میگفت
"هیچ چیز تا ابد نمیپاید، و هرکس باید حواسش به پتوی خود باشد" و بر طبق
آن هم عمل میکرد.
گاهگاهی در ضیافت فان هارزکرکِ میلیونر و رفقایش
در اطاق پشتیِ بخار گرفتۀ قمارخانه بهشت شرکت میکرد و اجازه میداد که سطل سطل آبِ سرد
روی سرش خالی کنند، با استادی یک مستِ کامل بازی میکرد، بدون آنکه چهرهاش تغییری کند
شامپاین نمک زده مینوشید، بسیاری از کارها را برای بالا بردن لذت تحمل میکرد، شکمش
را برای مشت زدن عرضه میکرد و سرانجام ناشیانه و مانند یک خواجۀ زنگی میرقصید، طوری
که همه حاضرین از خنده روی زمین میغلتیدند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر