در باره سالخوردگی.(1)
خلاصه کنم: برای این که فرد سالخورده بتواند مفهوم حضور
خویش را برآورده سازد و وظیفه خود را منصفانه انجام دهد، باید با پیری و هرآنچه که
پیری با خود به همراه دارد موافق گردد، باید آن را تأیید کند. بدون این پذیرفتن، بدون
این صمیمیت به آنچه طبیعت از ما میطلبد ارزش و مفهوم روزهای ما _ بیتفاوت از این
که پیر یا جوان میباشیم _ گم میشوند، و ما زندگی را میفریبیم.
همه میدانند که دوران سالخوردگی مشقتها به همراه دارد
و این که در آخر آن مرگ ایستاده است. آدم باید سال به سال بیشتر قربانی و چشمپوشی
کند. آدم باید بدگمانی به نیروها و حسهای خود را بیاموزد. مسیری که تا همین چند وقت
پیش یک پیادهروی کوچک بود، دراز و خسته کننده میگردد، و روزی فرا میرسد که ما نمیتوانیم
دیگر این راه را برویم. باید از غذاهائی که در طول عمر خود با میل خوردهایم چشمپوشی
کنیم. خوشیها و لذات جسمانی کمتر میگردند و باید هربار برایشان بهای گزافی پرداخت.
و بعد تمام نقصها و بیماریها، ضعیف گشتن حسها، خسته و شل شدن اعضای بدن، دردهای
فراوان، به ویژه در شبهائی که درازند و وحشتناک _ تمام اینها حقیقت تلخیست که نمیتوان
انکارشان کرد.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر