چه ساده است همه چیز!
رامینگ در حال آروغ زدن یاوه میگفت: "این جنگ با آیینه
یا جنگ زرده تخممرغ با طاقچه بالای بخاری دیواریست!"
میلیونر با نیشخند میگوید: "هاهاها-ها! شاعر بذلهگو
شده!"
هویگِل با صدائی از درون شکم میگوید: "جنگ آیینه!
جنگ بازی! بازی با جنگ-آیینه". آنها سریع مینوشیدند. هویگِل ماهرانه شامپاینِ داخل دهانش را به سمت سقف میپاشد. فوران کلفتی بود. در چشم بههمزدنی بقیه هم از او
تقلید میکنند. حال و خویشان به اوج خود رسیده بود و میبایستی آن را حفظ کرد. هویگِل
شروع به تعریف جوکهای زننده میکند.
از یک سال پیش میلیونر به رامینگِ شاعر کمک هزینه تحصیلی
میپرداخت، زیرا ایوون یک بار صورت چیندار و حرامزاده او را "شهوت برانگیز"
خوانده بود. زیبائی عادی کوتلِم نقاش برای ایوون بقدری جذابیت داشت که فان هارزکرک
را مجبور کرد تا برای او یک آتلیه بسازد. هویگِل میدانست که بقیه افراد گروه به خاطر
فقط یک جوک یا مانند آن مبلغ گزافی از هارزکرک گرفتهاند.
و او اجازه داده بود که سطل سطل بر سر او آب بپاشند.
اجازه داده بود که به شکمش مشت بکوبند!
و در هشت روز دیگر؟
رامینگ آروغی میزند، سرش به روی سینه خم میشود، مچاله
گشته و به خواب فرو میرود.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر