یک انسان ابله.(15)


چه ساده است همه چیز!
رامینگ در حال آروغ‌ ‏زدن یاوه می‌گفت: "این جنگ با آیینه یا جنگ زرده تخم‏‌مرغ با طاقچه بالای بخاری دیواری‏‌ست!"
میلیونر با نیشخند می‏‌گوید: "هاهاها-ها! شاعر بذله‌‏گو شده!"
هویگِل با صدائی از درون شکم می‏‌گوید: "جنگ آیینه! جنگ بازی! بازی با جنگ-آیینه". آن‏ها سریع می‏‌نوشیدند. هویگِل ماهرانه شامپاینِ داخل دهانش را به سمت سقف می‌‏پاشد. فوران کلفتی بود. در چشم‌ ‏به‌هم‌زدنی بقیه هم از او تقلید می‏‌کنند. حال و خوی‌‏شان به اوج خود رسیده بود و می‏‌بایستی آن را حفظ کرد. هویگِل شروع به تعریف جوک‌‏های زننده می‏‌کند.
از یک سال پیش میلیونر به رامینگِ شاعر کمک هزینه تحصیلی می‏‌پرداخت، زیرا ایوون یک بار صورت چین‏دار و حرام‏زاده او را "شهوت برانگیز" خوانده بود. زیبائی عادی کوتلِم نقاش برای ایوون بقدری جذابیت داشت که فان هارزکرک را مجبور کرد تا برای او یک آتلیه بسازد. هویگِل می‌‏دانست که بقیه افراد گروه به خاطر فقط یک جوک یا مانند آن مبلغ گزافی از هارزکرک گرفته‏‌اند.
و او اجازه داده بود که سطل سطل بر سر او آب بپاشند.
اجازه داده بود که به شکمش مشت بکوبند!
و در هشت روز دیگر؟
رامینگ آروغی می‌‏زند، سرش به روی سینه خم می‏‌شود، مچاله گشته و به خواب فرو می‏‌رود.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر