(۲)
او بدون آنکه خود کاملاً آگاه به این موضوع باشد به سوی
قشر دیگری از مردم در حرکت بود. او حالا کت و شلوار با آستر ابریشمیِ دوخت بهترین خیاطها
را بر تن میکرد، با اعتماد به نفسِ کاملی در خیابانها رفت و آمد میکرد و چنان خارقالعاده
و با ژست و پُر سر و صدا به مردم سلام میداد که همه توقف کرده و به خنده میافتادند.
تقریباً هر شب بعد از اجرای برنامهاش کنار میزی در میان یک جمعیت شاداب مینشست، بر حسب
طبعِ مهماندارانش یا مهربانانه و با شوخی و یا با صداهائی از سینه برخاسته سلیقهشان
را تحسین میکرد و شرابهای کهنه مینوشید، معروفترین شامپاین فرانسوی، لیکورهائی
که عصب را غلغلک میدادند، همیشه جوکی برای تعریف کردن داشت و با فروتنی روستامنشانه
و صادقانهای تحسین مهمانها را در خود میمکید.
سادگی حسابشدهاش نزد خانمها، خوشگذرانان پیر و کارخانهداران
تأثیر فریبندهای داشت. او جوکهای کثیف بیادبانه و تحقیرآمیز در باره سکس را که به
یادش میآمد تعریف میکرد، پیروز بر همه چیز با خونسردی و با خشکیای کینهتوزانه که
خلعسلاح میکرد و حمله به آن را ناممکن میساخت. با غریزه یک انسان که وحشت از غرق
گشتن در باتلاق به او کارآئی میبخشد مراقبت میکرد، امکانات آشنائیهای جدید را میسنجید،
بسیاری از اشارهها، منشها و شگردهای مؤثر و ضروری را آموخت و به زودی به عنوان آزمودهترین
شرابشناس و عالیترین و قابل تحسینترین میگسار که شرابخواری با او لذتبخش بود
شناخته شد.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر