یک انسان ابله.(4).


جنبش شکمش شدیدتر می‌‏شود و به یک جنبش سراسری مبدل گشته و او را تهدید به افتادن می‏‌کند _ در این لحظه فریاد شادی آتشینی برای او مثل بمب منفجر می‌‏گردد، یک خنده که انگار از ترومپتی عظیمِ چند صدائی بیرون آمده است، یک دست‌‏زدنِ کر کننده، طوری‏که انگار بر بالای یک کوهِ بلند آبگیر رودخانه‌‏ای محجوب ناگهان بی‏‌مهابا شکاف برداشته و آب آن با تمام فشار زوزه کشان به عمق فرو می‌‏ریزد.
او نفس راحتی می‏‌کشد، سکوت می‌کند، اجازه می‌‏دهد که نشئگی فریاد شادی بپرد، و حالا تمام جسارت و جوک‏‌هایش فریبنده و جذاب از او به بیرون و رو به پائین به سمت دخمه تماشاگران جاری می‏‌گردند، و غرش تشویقی صدها بار بلندتر از قبل دوباره به سوی سینه خیس شده از عرقش بازمی‏‌گردند.
او پیروز شده بود.
مدت مدیدی بود که "قمارخانه بهشت" یک‏چنین دست‌‏زدنِ پُر شوری از تمام ردیف‏‌ها به خود ندیده بود.
مرد سخن‏گویِ شکمی چندین بار کاملاً خسته و با زحمت زیاد در حالی که همرزم سابق گروهان نظامی‌‏اش زیر بغل او را گرفته بود خود را تا قسمت جلوی صحنه می‏‌کشاند، او چنان خسته بود که نمی‏‌توانست به تماشگران تعظیم کند. و مجدداً چندین و چند بار پرده تکان تندی می‏‌خورد، به سرعت از همدیگر باز گشته و به بالا کشیده می‏‌شود.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر