لژ هارزکرک مانند همیشه پُر بود. همه در حال خندیدن از
نوع خندههای بلندِ هویگِل بودند. این به او جرأت میبخشد. او هنوز فراموش و نابود نگشته
بود.
میلیونر با دیدن هویگِل مانند قار قار کلاغ چهچههای میزند
و در حال بلند شدن جائی به او برای نشستن تعارف میکند.
ایوون از تازه از راه رسیده میپرسد: "چه کار میکنی؟"
هویگِل خشک پاسخ میدهد: "احساس بدی میکنم".
گفتگو جان میگیرد و هر لحظه صدایشان بلندتر میگردد.
صدای "هیس! هیس!" گفتن از میز روبروئی بلند
میشود، زیرا که در این لحظه زن خوانندۀ تازه استخدام شدهای بر روی سن آمده و شروع
به آواز خواندن کرده بود. "آه.ه.ه.ه.ها!" هویگِل موذیانه آواز را با تکان
دادن سر همراهی میکرد و تمام افراد دور میز به وجد آمده و با صدای ناهنجار خواننده
را همراهی میکردند.
"هیس! هیس!" هویگِل با نگاهی گذرا در گوشه تاریکی
کرول را با چهرهای عصبانی میبیند و فوری سرش را برگردانده و با صدای بلند فریاد میزند:
"یک مرغ عشق!".
"هیس! ساکت!" زمزمهها قویتر میگردند و چهرههایِ خشمگین دیده میشوند.
"سوسکهای سرگینخور! خوکهای کثیف!" ایوون
دندان قرچه آهستهای میکند و بلند داد میزند: "آنتون، صورت حساب! ما میخواهیم
برویم! فوری!"
گارسون با عجله خود را به میز میرساند. میلیونر با سر
و صدا پول میز را میپردازد، همه افراد حاضر در لژ از جا برمیخیزند و مانند مرغابی
پشت سر هم و با سر و صدا به سمت در خروجی به راه میافتند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر