در پختگی انسان جوانتر می شود.(54)


آخرین سفر از این‏ نوع.
من مردی را می‌‏شناختم که نزدیک به شصت سال از عمرش می‌‏گذشت و زندگی‏‌ای روشنفکرانه پشت سر گذارده بود، از آن روشنفکرانی که نزدشان اغلب بی‏‌توجهی به جسم اتفاق می‏‌افتد و جسم خیلی زودتر از حد معمول از عقل پیر و نحیف می‏‌گردد، و بر این مرد هم چنین رفته بود: با این‏که او نه کارمند دولت بود و نه نگرانیِ به دست آوردن نان را داشت، نه در شهر بزرگی که در آن زندگی طاقت‏‌فرساست ساکن بود و نه واقعاً خانه‏‌نشینی می‏‌کرد، با این وجود پیری قبل از موعود خود را بر قامت او نقاشی کرده و ضعیف‌‏اش ساخته بود، و با این وجود وقتی انرژی‏‌اش را صرف کار و افکارش می‏‌کرد، انرژی هنوز همان انرژی قدیم به نظر می‌‏آمد، اما به محض این‏که او آنرا به خاطر کوشش جسمانی و تصمیم‏‌های ارادی به کار می‌‏برد، تا حد خطرناکی انرژی از او می‏‌گریخت و فوری خسته می‏‌گشت، در حالی‏که مردم این روشنفکر را به خاطر حفظ تازگی جوان‏‌پسندانه کارهایش ستایش می‏‌کردند، زندگی جسمانی و روزانه‏‌اش آهسته آهسته مانند زندگی یک آدم پیر و بیمار شده بود که انواع و اقسام ناراحتی‏‌ها و دردها را دارد، کسی‏که باید مراقب غذا و نوشیدن خود باشد و در اطاق خوابش هر روز بیشتر و بیشتر از شیشه‏‌های شربت، پماد و لوله‏‌های درازِ قرص انباشته می‌‏گردد.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر