یک انسان ابله.(13)


(۴)
خدمتکاران به رختخواب رفته بودند. خانه ساکت بود. همه جا بوی سیگار، عطر و الکل به مشام می‏‌رسید. آن‏ها خود را درون صندلی‏‌های نرم اتریشیِ اطراف بخاری دیواری در اطاق ویژه سیگار کشیدن می‌‏اندازند. آن لحظه فرا رسیده بود که در آن همه چیز به احمقانه و بی‏‌ثمر بودن، غم‌‏انگیز و کسل کننده شدن تهدید می‏‌گشت. اوضاع دو پهلو و بلاتکلیف بود. این یعنی که باید مانع از بوجود آمدن یک بحران شد، و ماهرانه در اطراف تیزی صخره‏‌های جلو آمدۀ هیجان به کشتی‏رانی پرداخت. شاید پس از دو یا سه دقیقه سکوت کسی از جا برمی‏‌خواست، خمیازه کسل‏‌کننده‌‏ای می‏‌کشید و به رختخواب می‏‌رفت _ یا شاید هم پای ایوون تصادفاً به جائی می‌‏خورد، و با دندان قرچۀ منزجر کننده‌‏ای گلدانی را ‏پرتاب کرده و می‏‌شکاند. بعد فاجعه پدید می‏‌آمد و همه چیز نابود می‏‌گشت. ایوون با تهدید می‏‌گوید: "من گشنمه."
هویگِل از موقعیت استفاده کرده و با زمزمه خشکی می‏‌گوید: "یک حد میانی مقتصدانه! بله درستش این است! نه صبحانه و نه شامانه _ یک حد میانی، یک آنه در میانه!" کوتلِم نقاش و رامینگ غزل‏سرا کمی سر حال آمده خود را جابجا می‏‌کنند: "آره این کار احمقانه‌‏ای نیست!"
ایوون به هویگِل و میلیونر دستور می‏‌دهد"برید!". هر دو بلند شده بودند. هویگِل در حال رفتن با هارزکرک به آشپزخانه با صدائی شبیه به صدای ترومپت بلند می‏‌گوید: "بیا! بیائید، آقای سر آشپز! ما می‏‌خواهیم _ هی، آقایون و خانم‌‏ها، چی، چی؟". در حالی که آقای خانه یک و نیم دوجین تخم‌‏مرغ می‌‏پخت، هویگِل نان‏‌ها را کره مالید، خاویار رویشان گذاشت، ژامبون و ماهیِ آزاد بریده و آماده کرد.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر