جادوی رنگها.(10)


من در این سال، از زمانی‏که خودم را با نقاشی کردن مشغول ساخته‏‌ام به تدریج از ادبیات که ارزش والائی برایش قائلم و بدون آن راهم را هرگز نمی‏‌یافتم فاصله گرفته‌‏ام. آیا این‏که بعد این نقاشی‌‏ها ارزشی خواهند داشت یا نه اصلاً مهم نمی‏‌باشد. زمان در هنر کاملاً بی‏‏‌اهمیت است، درست برعکسِ ارزش آن در کارخانه، در هنر زمانِ از دست ‏رفته وجود ندارد، اگر که عاقبت تا حد امکان کاری بی‌‏نقص انجام گرفته شده باشد. من بدون نقاشی کردن نمی‏‌توانستم در شعر سرودن به این اندازه پیشرفت کنم.
(از نامه‏‌ای به گئورگ راینهارت در سال ۱۹۲۴)
***
وقتی نقاشی‏‌های کوچکم را می‏‌کشم، این ‏کار همان‏طور که شما می‏‌گوئید، توانستن نیست، بلکه یک اجازه داشتن است، و احتمالاً با رنگ‌ها بازی و اجازه آوازِ ستایشِ طبیعت را خواندن یک خوشبختی بزرگ می‏‌باشد. از آنجا که زندگیِ من شفاف و مورد هجوم و در سرازیری‏‌ست، بنابراین من واژه خوشبختی را با کمال میل به کار نمی‏‌برم. اما ابن حقیقت دارد که اگر در بحرانی‏‌ترین دوران زندگی، اولین آزمایش‌های نقاشی کردن مرا دلداری و نجات نمی‏‌داند، نمی‌‏توانستم مدت طولانی‌‏تری به این زندگی ادامه دهم.
(از نامه‌‏ای به اینا زایدل در سال ۱۹۲۵)
***
ممکن است خواننده در این باره خیلی بخندد، اما نوشتن برای ما نویسندگان همیشه کاری مهیج و عالی‏‌ست، یک افسانه است در کوچک‏‌ترین زورق بر سطح دریای بی‏کران، پرواز عجیبی‌‏ست در گیتی. وقتی فقط یک واژه را جستجو می‌‏کنی، و از میان سه واژه‌‏ای که خود را به تو عرضه کرده‌‏اند یکی را انتخاب و هم‏زمان سعی می‌‏کنی جمله کاملی را که خواهان ساختن آن هستی‏ در حس و در گوش خود نگهداری _ در حال به فولاد تبدیل کردن آن جمله، در حال ساختن جملۀ انتخاب گردیده و محکم‏ چرخاندن پیچ‏‌های داربست، طوری‏که همزمان آهنگ و تناسب تمام فصل‌‏ها و تمام کتاب همواره به نوعی اسرارآمیز همراه احساس حضور داشته باشد، هیجان‏‌انگیز است. من شبیه به چنین تنش و تمرکزی را بنا به تجربه شخصی فقط در حرفه نقاشی می‌‏شناسم.
و نقاشی کردن هم به همین‏گونه است: تک تک رنگ‏‌ها را در همسایه‏‌گی هم صحیح و موشکافانه تطبیق دادن، قشنگ و ساده است، می‏‌شود آن‏ را آموخت و آن گاه به دفعاتِ دلخواه به ‏کار بست. گذشته از این اما همواره تمام اجزاء کل عکس، همچنین حضور آن بخش‏‌هائی که اصلاً کشیده نشده و دیده نمی‌‏شوند را حقیقتاً نشان دادن و همزمان از نظر دور نداشتن که تورِ پُر گره نوساناتِ متقاطعِ باد را حس می‏‌کند، این اما به طور شگفت‌‏انگیزی سخت است و به ندرت شانس همراهی می‏‌کند.
از <مهمان نقاهت‏‌سرا> نوشته شده در سال ۱۹۲۴)
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر