آخرین سفر از این نوع.(۱)
بدینسان سالخوردگی با استواریای نامحسوس، بیصدا و آرامیای که با آن سیب رسیده میگردد و نور در هنگام شب خود را از زمین به کنار میکشدْ بر او
مسلط گشته و دست بر گردنش انداخته بود. بعضیها میگویند که روند زندگی در طبیعت جهشی
انجام میگیرد، اما من بیشتر به عقیدهای که به آرامی و جریانِ قدرتِ نامحسوس طبیعت معتقد
است تمایل دارم، همانگونه که شاعر اشتیفتر در پیشگفتار
کتاب سنگهای رنگی توصیف کرده است. نزد انسان گونه دیگریست، انسان
در تجربه و مراقبه اغلب گمان میبرد چنین جهشهائی را میبیند، به این نحو که آنچه
او فکر میکرده آهسته و پس از آمادگی ناگهان رشد کرده و رسیده جلوی چشمانش از ساقه
به زمین میافتد. و برای اکثر مردم در رابطه با پیر شدن یک چنین اتفاقی رخ میدهد؛
پیر گشتن نامحسوس رخ میدهد، اما لحظاتی وجود دارند که در برابر سالخوردگان ناگهان
آینهای نگه داشته میشود، یک آزمایش تحمیل میگردد، و ویرانیِ نامرئیمانده ناگهان
خشن و اغلب وحشتانگیز خود را بر آنان فاش میگرداند.
مردی که در بارهاش صحبت است در دوران جوانی سفر زیادی
کرده بود. بخصوص هر ساله یک بار به ایتالیا سفر میکرد و در آنجا روزها یا گاهی هفتهها
در میان شهرهای قدیمی و ستایشبرانگیز و شهرهای کوچک به قدمزدن میپرداخت، کنار کلیساهای
بزرگ و برجها رو به بالا نگاه میکرد، مجموع آثار هنرهای قدیمی را تک تک سیاحت میکرد،
یک تمرین که از زمان وینکلمَن و گوته خیلیها آنرا ادامه دادند، و سرمشق حقیقی او دانشمندی بود که او بیشتر
از همه دوست میداشت، یاکوب بورکهارد از بازِل.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر