این عکس امروز پس از عمل جراحی بر روده بزرگ من و به مناسبت
روز جهانی وبلاگ در اتاقم از من گرفته شده است.
امروز روز جهانی وبلاگ است. من ساعت هشت و نیم صبحِ این
روز فرخنده بعد از گرفتن دوش با شکمی که دو روز باید خالی از غذا میماند در اتاق انتظار
کلینیکی در برلین برای عمل جراحی بر روی روده بزرگم آماده نشسته بودم. همیشه دلم میخواست
اجازه میدادم یک بار آزمایش مشدیانهای از «روده راستم» میکردند، البته یک بار این
معاینه را بدون سؤال کردن و اجازه گرفتن از من در حالی که بیهوش بودم رویم انجام دادند!؟.
بگذریم از این که یک دانه روده راست هم داخل شکمم نیافتند. البته من هم هرگز چنین ادعائی
نکرده بودم که دارای چنین و چنان رودهای هستم و روده راستتری از رودههای من نه در
سراسر آلمان و نه در هیچ نقطه دیگری از جهان پیدا نمیشود، تکِ تک است و خدا آن را
فقط در شکم من کاشته و بس. نه، نه من چنین ادعائی دارم و نه تا حال چنین ادعائی را
جائی به زبان آوردهام، و اینکه آیا پیدا کردن روده راستی در شکمم واقعاً میتوانست
کمکی به مسئولین مربوطه دولتی و امنیتی و ارتشی و کماندوئی و ... بکند را نه من میدانم
و نه تهمانده سلولهای مغزم که به طور خودکار همیشۀ خدا مشغول بافتن تخیلات امنیتیست.
شلنگ مخصوص معاینه روده بزرگ دو سه متری درازا داشت، باریک
بود، به باریکی شمعهای معمولی که مردمِ اشگپرست در مراسم مذهبی روشن میکنند تا از
روح شخصی که در چند هزار سال پیش با قطع شدن سر از بدن یا مبتلا شدن به باد فتق دار
فانی را ترک کرده بوده است کمک بگیرند و با نگاه کردن به بدبختی خود در نور کم نذر
کرده شمع چند دقیقهای با شتر یا بی شتر به عالم هپروت سفر کنند.
فکر نکنم که معاینه معده طوری برایم خوشایندتر از معاینه
روده بزرگ بوده است که نتوانم دیگر خاطره خوشش را از یاد ببرم و خدای نکرده گاهی استثناء
بین این دو قائل گردم، ولی ماجرای شلنگ چیز دیگریست و اگر ما بتوانیم این امتیاز منفیِ
کلفتتر بودن شلنگ معاینه معده را در مقایسه با شلنگ معاینه روده نادیده انگاریم، بنابراین
میتوان ادعا کرد که فرو کردن شلنگ از راه دهان به داخل معده در مقابل فرو کردن شلنگ
از راه مقعد به داخل روده بزرگ از زمین تا آسمان توفیر میکند!
امروز روز جهانی وبلاگ است. عمل جراحی باعث مرگم نشد،
ولی از این میترسم که اگر روزی به جای آزمایش «روده راست»، آزمایش بر «روده دروغ»
باب گردد چه بر سر من و مانند من و ماحتتهایمان خواهد آمد و سرنوشت من و وبلاگم که
به هم گره خوردهاند چه خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر