شعری در مورد مردم خوب
یک
مردمِ خوب را از این طریق میشناسند
وقتی آدم آنها را میشناسد، آنها بهتر میشوند. مردمِ خوب
برای اصلاح خود از دیگران دعوت میکنند، زیرا
چگونه میتوان عاقلتر گشت؟
با گوش دادن
و با چیزی که به او میگویند.
دو
همزمان اما
کسی را که به آنها نگاه میکند،
و کسی را که آنها نگاه میکنند بهبود میبخشند.
اما نه به این صورت که به کسی با نشان دادن
محلهای
غذا یا روشنائی کمک کنند،
بلکه بیشتر از این طریق به ما کمک میکنند
که ما میدانیم آنها زندهاند و
جهان را تغییر میدهند.
سه
وقتی آدم پیش آنها میرود، آنها خانهاند.
آنها چهره پیر خویش در دیدار گذشته را
به یاد دارند.
هرچه هم چهرهشان تغییر کرده باشد _ زیرا آنها هم خود
را تغییر میدهند _
آنها حداکثر مشخصتر شدهاند.
چهار
آنها مانند یک خانه هستند، خانهای که در ساختناش ما
کمک کردهایم
آنها مجبورمان نمیسازند در آن خانه زندگی کنیم
گاهی هم این اجازه را به ما نمیدهند.
ما میتوانیم هر زمان از کوچک و بزرگ پیش آنها برویم،
اما
آنچه ما با خود همراه میبریم، باید خودمان انتخاب کنیم.
پنج
آنها میدانند چه دلایلی برای هدایایشان بیاورند
آنها مانند آدمهای دور انداخته شده و دوباره بازگردانده
شده میخندند.
اما در این کار هم قابل اعتمادند، که ما با اعتماد به
خود
آنها را ترک میکنیم.
شش
وقتی آنها اشتباه میکنند، ما میخندیم:
زیرا وقتی آنها یک سنگ را در جای اشتباهی قرار میدهند
ما محلهای صحیح را
با دقت تماشا میکنیم.
آنها شایسته مورد توجه قرار گرفتن هر روزه ما هستند،
که چگونه نان روزانه خود را هر روز به دست میآورند.
و چیزی برایشان جالب است
که فراتر از آنها قرار دارد.
هفت
مردم خوب ما را سر گرم میسازند
چنین به نظر میآید که آنها نمیتوانند به تنهائی کاری
را انجام دهند
تمام راه حلهایشان هنوز تکالیفی در خود دارند.
در لحظات خطرناک غرقگشتن کشتیها
ناگهان چشمان بزرگشان را میبینم که به ما نگاه میکنند.
هر چند ما، آنطوری که هستیم، باب میلشان نیستیم
اما با این حال با ما موافقند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر