اشعار مربوط به "از یک کتاب درسی برای شهرنشینان".(12)
هفده
تو، ای چارهناپذیر
که تعداد کمی تو را میبینند، آنها را ترک نکن!
از سهم غذای خود سؤال نکن
از محبوبیت خود نپرس
حق
به کوچکترین اشاره انگشت هنوز محتاج است!
از جانشین اسم نبر
وقتی لازمت میدارند!
چرا تو از محبت
آنچه میلت است برداشت میکنی
در حالی که میدانی، آرزویت غیر عقلانیست؟
به این چند زخمت
همیشه تماشا نکن!
فراموش نکن: ضرباتی که تو تقسیم کردی
بیشِکوه پذیرا گشتند.
خلق و خویت را تحمل کردند
برایت حرمت قائل گشتند.
و از اینکه وقتی آنچه آرزو میکردی و به دست نمیآوردی
از ضروریات خودداری میورزیدی
شکایتی نکردند.
رویت بار نهادهاند، بارهائی که
فقط بر مطمئنترین شانهها مینهند.
آشکارا ندیدهات انگاشتند.
از تو انتظار بینش خاصی داشتند.
بعد از همه غذا میخورند، آنانی که کار را اول آغاز میکنند:
آشپزها.
با تو همیشه همانطور رفتار گردید،
که با محترمین رفتار میگردید.
بنابراین نامت را
در لیستی که پاره نمیگردد
در لیست شهدا
قرار نده.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر