شادیهای کوچک (3)
و با <دیدن>، شادی، عشق و شعر میآیند. مردی که
برای اولین بار یک گل کوچک میچیند تا آن را هنگام کار در نزدیکی خود داشته باشد، پیشرفتی
در لذت بردن از زندگی کرده است.
روبروی خانهای که من در آن مدتی طولانی کار میکردم مدرسه
دخترانهای قرار داشت. محل بازی کلاس دخترانِ تقریباً ده ساله در این سمت قرار گرفته
بود. من باید با دقت کار میکردم و گاهی سر و صدای بازی کودکان مزاحم کارم میگشت،
اما اینکه فقط با یک نگاه به این محل بازی چه شادی و لذت بردن زیادی از زندگی به من
هدیه میگشت غیرقابل بیان است. این لباسهای رنگی، این چشمهای سرزنده و بامزه، این
حرکتهای ظریف و محکم شوق زندگی را در من میافزودند. فقط شاید یک مدرسه سوارکاری یا
یک مرغدانی میتوانست خدمت مشابهای برایم انجام دهد. کسی که تأثیر نور بر سطح تکرنگِ دیوار خانهای را یک بار مشاهده کرده باشد، خوب میداند که چشم چه قانع و مستعدِ لذت
بردن است.
ما میخواهیم با این مثال بسنده کنیم. حتماً بعضی از خوانندگان
شادیهای کوچک فراوان دیگری به یاد آوردهاند، به خصوص در موردفوقالعاده بودن بوییدن یک گل یا
یک میوه، گوش سپردن به صدای خود و صدای دیگران، استراقسمعِ گفتگوی کودکان. همچنین زمزمه
کردن یا سوت زدن یک ملودی هم به شادیهای کوچک تعلق دارند و هزاران چیزهای کوچک دیگر
که با آنها میشود در زندگی زنجیرهای نورانی از دلخوشیهای کوچک بافت.
هر روز تا جائی که ممکن است فقط از شادیهای کوچک تجربه
کردن و شادیهای بزرگتر و لذتهای سخت را مقتصدانه برای روزهای تعطیل و ساعات خوب
معین کردن، این آن چیزی است که من مایلم به کسانی توصیه کنم که از کمبود وقت و بیمیلی
در رنجند. به ما برای رفع خستگی و سبکباری و رستگاری روزانه قبل از هر چیز شادیهای
کوچک و نه شادیهای بزرگ داده شده است.
(1899)
ــ پایان ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر