رد پای خیال.(2)


شبی با دکتر فاوست.(2)
حالا آن اولین لحنِ هشداردهنده، عصبانی و شرورانه ضجۀ اژدهای پر از اندوه و خشم دوباره بالا می‏‌گیرد.
هنگامی که روحِ‏ خانه با لبخند دستگاهش را ساکت می‏‌سازد، هر دو پژوهشگر با احساس ناگواری از شرم و دستپاچگی، طوریکه انگار ناخواسته شاهد یک اتفاق ممنوع و بی‌‏ادبانه شده باشند نگاه عجیبی به همدیگر می‏‌کنند. آنها با دقت یادداشت‏‌های خود را مطالعه می‏‌کردند و به یکدیگر نشان می‌‏دادند.
عاقبت فاوست می‏‌گوید: "نطرت در این باره چیست؟"
دکتر آیزن‏بارت از جامش جرعه‏‌ا‏ی طولانی می‏‌نوشد، به زمین نگاه می‌‏کند و مدت درازی متفکر و ساکت می‏‌ماند. عاقبت می‏‌گوید، بیشتر به خودش تا به دوستش: "وحشتناک است! بدون شک بشریتی که ما یک نمونه از زندگی‌‏شان شنیدیم دیوانه است. آنها فرزندان ما هستند، پسرانِ پسران ما، نبیرۀ نبیره‌‏هائی که ما اینجا چنین چیزهای مشکوک، غمگین و مغشوش از آنها می‏‌شنویم، که این چنین وحشت‌‏انگیز فریاد می‏‌کشند، چنین ترانه‌‏های نامفهوم و احمقانه‌‏ای می‏‌خوانند. فاوست، دوست عزیز، آخر و عاقبت اولادهایمان دیوانگی‌‏ست."
فاوست می‌‏گوید: "من مایل نیستم چنین با اطمینان ادعا کنم. نظر تو اصلاً چیز غیرقابل قبولی ندارد، اما کمی زیاده از حد بدبینانه است. وقتی اینجا، در کنار تنها محلِ منحصر به فرد و محدود جهان، چنین صداهای وحشی، ناامیدانه و خارج از نزاکت طنین می‏‌اندازد، نباید دلیل بر این باشد که کل بشریت به بیماری روانی دچار شده است. می‌‏تواند اینطور هم باشد: در چند صد سال بعد، در محلی که ما در آن هستیم یک دیوانه‌خانه ساخته شده باشد و ما جزئی از آن را حالا شنیده‌‏ایم. و می‌‏تواند این هم دزست باشد که جماعتی بسیار مست تاخت و تاز خود را به بهترین نحو اجرا کرده باشند. به سر و صدای جمعیتی در حال کیف کردن فکر کن، مثلاً به یک کارنوال! کاملاً مانند همدیگرند. اما آنچه من را مشکوک می‏‌سازد، آن صداهای دیگر هستند، آن فغانی که نه می‌‏تواند صدای انسان باشد و نه از آلت موسیقی به صدا آمده باشد. به نظر من صدای آنها کاملاً اهریمنی‏‌ست. فقط دیوها می‏‌توانند چنین صداهائی تولید کنند."
دکتر فاوست مفیستوف‏ل را مخاطب قرار می‏‌دهد: "آیا در این باره چیزی می‏‌دونی؟ می‏‌تونی بگی که ما چه صداهائی را شنیدیم؟"
روح ‏خانگی جواب می‏‌دهد: "ما براستی صداهای یک دیو را شنیدیم. زمین، آقایان محترم، زمینی که امروزه نیمی از آن در مالکیت شیطان است، در زمان معینی کاملاً به او تعلق خواهد گرفت، و یکی از استان‏‌های جهنم را تشکیل خواهد داد. شما در باره لحن و نوع صحبت این جهنم زمینی کمی خشن و انتقادی ابراز نظر کردید، آقایان محترم. اما با این حال به نظرم قابل توجه و زیباست که موسیقی و شعر در جهنم هم وجود خواهد داشت. مسؤل این شعبه بلیال می‌‏باشد. به نظر من او کارش را خیلی زیبا انجام می‌‏دهد.
(1927)
ــ پایان ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر