شعرهای برتولت برشت.(3)


از یک کتاب درسی برای شهرنشینان.(2)
سه
به کرونوس Chronos
ما نمی‏‌خواهیم خانه‌‏ات را ترک کنیم
ما نمی‌‏خواهیم اجاق را ویران سازیم
ما می‏‌خواهیم دیگ را روی اجاق بنشانیم.
خانه، اجاق و دیگ می‌‏توانند بمانند
و تو باید مانند دود در آسمان گم گردی،
دودی که کسی مانع رفتنش نمی‌‏گردد.
وقتی می‏‌خواهی با ما تماس برقرار کنی،
ما تو را ترک خواهیم کرد
وقتی همسرت می‏‌گرید،
‏ما کلاه خود را روی صورت پائین خواهیم کشید
اما اگر برای دستگیریت بیایند، ما تو را با انگشت نشان خواهیم داد
و خواهیم گفت: او باید همان شخص باشد.
نمی‌‏دانیم چه خواهد شد، و چیزی بهتر نداریم ما
اما تو را دیگر نمی‌‏خواهیم.
قبل از آنکه بروی
بگذار تا پنجره‏‌ها را بپوشانیم، نکند صبح بشود.
شهرها اجازه تفییر دارند
اما تو اجازه نداری خود را تغییر بدهی.
می‏‌خواهیم سنگ‌‏ها را ما متقاعد سازیم
اما تو را می‏‌خواهیم بکشیم
تو نباید زندگی کنی.
هر چند ما باید همیشه دروغ‌‏ها را باور‏ کنیم:
تو اجازه نداری اما جزء آنها باشی.
(اینگونه ما با پدرانمان صحبت می‏‌کنیم.)
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر