شعرهای برتولت برشت.(26)


امید جهان
یک
آیا ظلم و ستم به قدمت خزۀ کنارِ حوض‏‌ها می‌‏رسد؟
خزۀ کنار حوض‌‏ها ضروری نیستند.
شاید تمام آن چیزهائی را که می‏‌بینم طبیعی باشند، و من بیمارم و می‏‌خواهم از شر چیزی خلاص شوم که دور کردنش ممکن نیست؟
من اشعاری از مصریان خوانده‌‏ام، از مردمی که اهرام را ساخته‌‏اند. آنها شکایت از بارها می‏‌کنند و می‏‌پرسند، چه وقت ظلم و فشار متوقف خواهد گشت. چهار هزار سال از عمر این اشعار می‏‌گذرد.
ظلم و ستم احتمالاً مانند خزه است و ضروری.
دو
اگر بخواهد کودکی با ماشین تصادف کند، آدم او را به پیاده‏‌رو می‏‌کشد. آدم خیرخواه هم این کار را می‌‏کند، نه به این خاطر تا از او مجسمه‌‏ای بسازند. هر کسی کودک را از جلوی ماشین کنار می‏‌کشد.
اما اینجا تعداد زیادی تصادف کرده و دراز افتاده‌‏اند، و خیلی‏‌ها از کنارشان می‏‌گذرند و آنها را به پیاده‌‏رو نمی‌‏کشند.
آیا به این دلیل، چون تعداد کسانی که رنج می‌‏برند زیاد است؟ چون تعداشان زیاد است آدم نباید دیگر به آنها کمک کند؟ مردم کمتر به آنها کمک می‏‌کنند.
همچنین خیرخواهان هم از آنجا می‏‌گذرند، و بعد از رد شدن همان اندازه خیرخواهند، که قبل از گذشتن از آنجا بودند.
سه
هرچه تعداد کسانی که رنج می‌‏برند بیشتر باشد، رنج‏‌هایشان هم طبیعی‌‏تر به نظر خواهد آمد. چه کسی می‌‏خواهد مانع خیس شدن ماهی‌‏ها در دریا شود؟
و رنجبران خود این سختی را بر خویش روا می‌دارند و اجازه می‏‌دهند که خوبی در مقابل‌شان غایب باشد.
این وحشتناک است که انسان با چیزهای متداول چنین راحت همساز می‌‏گردد، نه تنها با رنج‏ غریبه‏‌ها، بلکه همچنین با رنج‌‏های خویش.
تمام کسانی که به ناهنجاری‏‌ها اندیشیده‌‏اند، تذکر دادن به همدردی با دیگران را رد می‏‌کنند. اما همدردی رنجبران با دیگر رنجبران الزامی‏‌ست. این امید جهان است.
ــ ناتمام ــ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر