از یک کتاب درسی برای شهرنشینان.(6)
هفت
در باره خطر حرفی نزنید!
شما نمیتوانید درون یک مخزن از میان نردههای کانال رد
شوید:
شما باید پیاده شوید.
چراغ چایپزی را بهتر است اینجا بگذارید
حالا باید خودتان ببیند که چطور از عهده باقیمانده کار
بر میآئید.
پول باید حتماً داشته باشید
من از شما نمیپرسم، از کجا و چطور
اما بدون پول لازم نیست که اصلاً به راه بیفتید.
و اینجا نمیتوانید بمانید، مرد.
اینجا شما را میشناسند.
اگر من خوب متوجه شده باشم
میخواهید قبل از دست کشیدن از مسابقه دو،
هنوز مقداری استیک بخورید!
بگذارید همسرتان همانجا که است بماند!
او خود دارای دو دست میباشد
بعلاوه دو پا هم داراست
(دو پائی که دیگر به شما مربوط نیست، آقا!)
ببیند خودتان چطور میتوانید مؤفق شوید!
اگر میخواهید هنوز چیزی بگوئید، پس به من بگوئید،
من آن را از یاد خواهم برد.
حالا دیگر لازم نیست مواظب باشید:
دیگر کسی اینجا نیست که شما را ببیند.
اگر مؤفق شوید،
کاری بیشتر از آنچه که یک انسان بدان متعهد است انجام
دادهاید.
لازم به تشکر نیست.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر