شعرهای برتولت برشت.(30)


هر آنچه تو احساس می‌کنی
هر آنچه احساس می‏‌کنی، به همه،
به بزرگ و کوچک ببخش.
او گفت، بدون تو
نمی‏‌تواند زندگی کند. بنابراین این احتمال را بده، اگردوباره با او ملاقات کنی
او تو را خواهد شناخت.
محبت کن و مرا خیلی زیاد دوست ندار.
وقتی من بار آخر عاشق گشتم، در تمام مدت عاشقی
کوچک‌ترین صمیمیتی ندیدم.
سوزان اما شکوفا
با شکوه است، آنچه در شعله زیبا
به خاکستر سرد مبدل نمی‏‌گردد!
خواهر، ببین، تو برایم عزیزی
مشتعل، اما زنده.
خیلی‏‏ از هوشمندان را سرد گشته دیدم
پُر شوران ناآموخته سقوط می‌‏کنند
خواهر، تو را می‌‏توانم نگاه دارم
مشتعل، اما زنده.
آخ، برای تو در پشت جبهۀ نبرد
هرگز اسبی نایستاده بود
از این جهت می‏‌دیدم که با احتیاط جدال می‏‌کردی
مشتعل، اما زنده.
سخنان مادری از طبقه کارگر به پسرانش هنگام آغاز جنگ
چون شماها حالا می‌روید، برای اربابانتان
کسب و کار خونین انجام دهید، روبرویتان
اسلحه دشمن، در پشت سر
تفنگ افسر، پس فراموش نکنید:
شکست اربابانتان
شکست شماها نمی‌‏باشد. و همچنین پیروزیشان هم
پیروزی شماها نیست.
دژ اروپا
گوبلز به هر کودکی می‏‌گوید
که اروپا دژ هیتلر است.
اما در کجا هرگز دژی دیده شده
که دشمنان نه تنها در خارج آن
بلکه همچنین در داخل دژ هم صف کشیده باشند؟
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر