از همان نقطه که ایستاده‌‏ای آغاز کن.(3)


بر هرگونه امید به پاداش چشم ببند (3)
این آموزش تأثیر عمیقی بر من گذاشت. من در حال پشت سر گذاردن وضعیت‌‏های مختلف روحی که بالا و پائین می‌‏شدند و به چپ و راست می‏‌رفتند بودم، من سقوط کردم و باز برخاستم. اما من در تمام این موقعیتهای مختلف زندگی به یاد داشتم که "بودا سقوط می‏‌کند، بودا خود را کاملاً سر حال حس می‌‏کند، بودا اشتیاق دیدار گذشته را دارد". من شروع کردم به متوجه شدن این موضوع که هرچه سعی کنم باز از دست بودا قادر به فرار نخواهم بود. من می‌‏توانستم از میان راه‌‏های تنگ و گشاد بگذرم و متکی به خود باشم. وقتی کسی بدون قید و شرط پذیرای خود گردد، می‌‏تواند بدون قید و شرط پذیرای بودا هم بشود.
و به این دلیل اسم شب این است: "بر امید به پاداش چشم ببند". «پاداش» یعنی اینکه آدم خود را برای مدتی در آینده خوب حس خواهد کرد. یک واژه دیگر هم وجود دارد، واژه <بی‏‌پرده>، و آن یعنی این که آدم یک قلب باز و یک چهره باز دارد. و این اشاره زیادی به زمان حال دارد. اگر کسی خود را بی‌قید و شرط پذیرا گردد، یعنی، اکنون و اینجا بودا را پذیرا گشتن و خود را یافتن.
از آنجائی که گَمپو آبِی یک صومعه است، آدم نمی‌‏تواند در آنجا کاری سرگرم‌کننده انجام دهد، مگر آنکه کسی برایش جالب باشد و بدون وقفه مراقبه کند یا در طبیعت بگردد، اما اینها هم بعد از مدتی تا اندازه‌ای خسته کننده می‌‏شوند. آنجا سکس وجود ندارد، آدم نمی‌‏تواند مست کند، و نمی‏‌تواند دروغ هم بگوید. گاهی یک فیلم ویدیوئی نگاه می‌‏کنیم، اما این به ندرت اتفاق می‌‏افتد، و معمولاً بعد از فیلم در باره آن بحث می‌‏کنیم. غذا گاهی خوب است و گاهی وحشتناک. آنجا محل زیاد راحتی نیست. دلیل آنکه چرا محل راحتی نیست این است که آدم آنجا نمی‌‏تواند از خودش فرار کند. و با وجود این: هرچه بیشتر مردم خود را با خودشان آشنا می‌‏سازند، بیشتر هم آنجا را محلی مساعد و ترقی‏‌بخش می‌‏دانند که آدم می‌‏تواند بودائیت را در خود کشف کند، درست مانند همین حالا، در این روز. آیا نمی‌‏توانی خود را دقیقاً همین امروز بی‌قید و شرط پذیرا گردی؟ دقیقاً با همین اندام خودت، همین وزن خودت، با همین ضریب هوشی خودت و درجه درد و رنجی که تو با خود به این سو و آن سو می‌‏کشانی؟ آیا می‌‏توانی بی‌قید و شرط پذیرا گردی؟
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر