رد پای خیال.

شبی با دکتر فاوست.
دکتر یوهان فاوست همراه با دوستش دکتر آیزن‏بارت در اتاق غذاخوریِ خود نشسته بودند. باقیمانده شام پُر مایه برچیده شده بود، شراب قدیمی راین در جام‏‌های طلا‏اندود عطر می‏‌افشاند، همین حالا دو نوازنده‌‏ای که هنگام صرف غذا می‌‏نواختند رفتند، یک فلوت‏‌زن و یک بربت نواز. دکتر فاوست می‏‌گوید "بسیار خوب، حالا می‏‌خواهم به تو نمونه وعده داده شده را بدهم" و یک جرعه از شراب قدیمی کهنه در گلوی کمی چربی آورده‏‌اش می‌‏ریزد. او دیگر مرد جوانی نبود، این شب دو یا سه سال قبل از پایان وحشتناکش بود.
"من قبلاً به تو گفته بودم که کارآموزم گاهی دستگاه‏‌های مضحکی می‏‌سازد که می‏‌شود با آنها این و آن را دید و شنید، چیزی که دور از ما، یا از زمان گذشته و یا آینده است. ما می‏‌خواهیم امروز آن را با آینده آزمایش کنیم. می‌‏دانی، جوانک چیز خیلی سرگرم کننده و عجیبی اختراع کرده. همانطور که به ما بارها در آینه جادوئی قهرمانان و زیبارویان گذشته را نشان داده، به همان ترتیب هم حالا چیزی برای گوش اختراع کرده، یک بلندگوی حرف‏‌زن که به ما امکان شنیدن سر و صداهائی را می‏‌دهد که در آینده دور درست در همان محلی که دستگاه حرف‌‏زن قرار داده شده است یک بار به صدا خواهد آمد."
"دوست عزیز، نکند حالا این روح خدمت رسانت کمی به تو کلک می‌‏زند؟"
فاوست در جواب می‏‌گوید "من این را باور نمی‏‌کنم. آینده برای جادوی سیاه به هیچ وجه دور از دسترس نیست. تو می‏‌دانی که ما همیشه از این فرض حرکت می‌‏کنیم که حوادث جهان بدون استثناء مشمول قانون علت و معلولند. بنابراین آینده نیز مانند گذشته غیر قابل تغییر است: آینده هم تابع برهان علیت است، بنابراین آینده در حال حاضر اینجاست، فقط ما آن را هنوز نمی‏‌بینیم و مزمزه نمی‏‌کنیم. به همان خوبی‌‏ای که یک ریاضیدان و اخترشناس پیش‏‌بینی شروع یک خورشیدگرفتگی را می‏‌توانند بکند، ما هم اگر روشی برای آن اختراع می‌‏کردیم، می‏‌توانست هر قسمت دلخواه از آینده برایمان قابل دیدن و شنیدن شود. مفیستوف‏ل حالا یک نوع عصا برای گوش اختراع کرده، او یک دام ساخته است که در آن صداها حبس می‏‌شوند، صداهائی که در چند صد سال بعد اینجا در این مکان طنین خواهد انداخت. ما آن را بارها آزمودیم. گاهی البته چیزی طنین نمی‌‏اندازد، و آن به این معناست که ما در آینده به یک خالی برخورد کرده‌‏ایم، به یک نقطه‌‏ای از زمان که در آن سکوت خود را در فضای ما به صدا می‌‏آورد. بارهای دیگر اما انواع صداها را شنیدیم، مثلاً یک بار صدای چند انسان را که در آینده‌‏ای دور زندگی خواهند کرد را شنیدیم که از شعری صحبت می‏‌کردند که در آن اقدامات دکتر فاوست، یعنی اقدامات من، به صورت ترانه خوانده می‏‌شد. اما حالا دیگه کافیه، ما می‏‌خواهیم که آن را امتحان کنیم."
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر