1940
با وحشت
انتظار میکشند خلقها آمدن بهار را.
خلیجها سر از یخ بیرون میآورند. کشتیهای جنگی کی وارد میشوند؟
طوفانهای زمستانی غایباند. چه وقت
قوشهای آهنی در آسمان ظاهر میگردند؟
پیشنهاد به یک دوست نقاش، برای مزین کردن نقاشیهایش با
یکی از متنهای زیر
به خاطر نامساعد بودن زمان
و به خاطر حفظ آرمانها
من با هنر خود در تنگا قرار گرفتهام
و باید خواهش کنم، نه تنها به وصولکننده مالیات
بلکه به من هم پول بپردازید.
(Anno domini 1940)
هیجانزده از مطالعۀ تاریخ جهان
متوجه گشتم صورتحساب شیرم سر آمده
و از شما خواهش میکنم، نه فقط توپ جنگی، بلکه همچنین
نقاشی هم بخرید.
بهتر است حساب خود با روز رستاخیز را همین حالا تسویه
کنید.
(Anno domini 1940)
مردم شب و روز میبینند
که شما بیاستراحت بر علیه بشریت کار میکنید.
اما چه کسی مایل است
چیزی برای هنر بپردازد، برای مثال، برای این عکس؟
(Anno domini 1940)
فنلاند 1940
یک
حالا ما پناهنده در
فنلاندیم.
دختر کوچکم
هر شب ناسزاگویان به خانه میآید، هیچ کودکی
نمیخواهد با او بازی کند.
دخترم آلمانیست و از یک قوم غارتگر آمده است.
اگر من هنگام بحث یک کلمه بلند حرف بزنم
به آرامش دعوت میشوم.
آدم اینجا شنیدن کلمات با صدای بلند را
از کسی که از قومی غارتگر برخاسته دوست ندارد.
وقتی به دختر کوچکم یادآوری میکنم
که آلمانیها یک قوم غارتگرند
خوشحال میشویم از این که مردم آنها را دوست ندارند
و ما با هم میخندیم.
دو
برای من که اصل و نسبام دهقان است
دیدن اینکه نان دور ریخته میشود
قابل قبول نیست.
آدم میفهمد
که چه زیاد از جنگ آنها متنفرم!
سه
هنگام نوشیدن شراب
دوست فنلاندی ما شرح میداد
که چگونه جنگ باغ گیلاسش را ویران ساخت.
او گفت، شرابی را که ما مینوشیم، از این باغ به دست آمده
است.
ما جامهای خود را به احترام باغهای گیلاسِ تیرباران گشته
و به سلامتی عقل و شعور تا ته نوشیدیم.
چهار
امسال همان سالیست که مردم از آن صحبت خواهند کرد
امسال همان سالیست که مردم در باره آن سکوت خواهند کرد.
سالخوردگان میبینند که جوانان میمیرند
احمقها میبینند که خردمندان میمیرند.
زمین دیگر بار نمیدهد، اما میبلعد.
آسمان دیگر نه باران، بلکه فقط آهن میباراند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر