جناب سروان از کوپنیک.(9)

کاله با یک حرکت کنیاک را درون حلقش میریزد، بعد از جیبش باقیمانده سیگار کشیده شدهای را در میآورد و آن را روشن میکند.
فوگت آرام فنجان قهوهاش را تکان میدهد.
هر دو سکوت میکنند.
در نمای پشتی صحنه، از میان پردهای که درِ ورودی را به اتاق بیلیارد وصل میکند، جناب سروان اشلتو در لباس شخصی ظاهر میگردد. او هنوز چوب‌بیلیاردی در دست دارد و آن را به پادوئی که پیش او میشتابد میدهد. میشود متوجه گشت که او به لباس شخصی عادت ندارد. یقه کمی بلند است و به گردنش فشار میآورد.
همزمان با او دکتر یِلینِک مرد جوان و همبازی بیلیاردش ظاهر میگردد.
اشلتو: بیائید، یِلینِک، برای یک دور بازی میتونیم با خیال راحت یک گیلاس ودکا بالا بریم، آدم که نمیتونه هر روز حریفی مثل شما پیدا کنه!
یِلینِک: شکست خوردن از شما ننگ نیست. نه، جناب سروان عزیز، من نمیتونم حریف شما بشم، لعنت!
اشلتو با چهرهای درخشنده: اون توپِ دو ضرب قشنگ بود، و بعد اون اِفه برگشت را خودم هم نمیتونستم باور کنم.
یِلینِک: کسی نمیتونه این توپ زدنها را به آسانی ازتون تقلید کنه. سلام کوچولو، سلام المپیا ــ او با سر به چند زن سلام میدهد ــ آنجا، اشلتو، آنجا خلوته و میتونیم کمی با خودمون تنها باشیم.
اشلتو: من باید کمی غذا بخورم. من دوباره گرسنهام. باید بهتون بگم که من میتونم تمام روز غذا بخورم.
یِلینِک: خوشحال باشید، شما خودتون یک پا سلامتی هستید! اگر آدمای بیشتری مثل شما پیدا میشدند بعد ما پزشکها باید کار را تعطیل میکردیم. بارور مثل درختی پر سیب، نورانی مثل یک گل آفتابگردان، تُرد مثل نان تازه پخته شده! اگر من یک زن بودم دلم میخواست از شما بچهدار بشم.
اشلتو: جالب بود، دکتر! خیلی جالب بود. آنها جلو دست چپ صحنه مینشینند. یک گارسون به دنبالشان روان است. چی بخوریم؟
یِلینِک: من یک لیکورِ دوبل میخورم.
اشلتو: برای من یک کنیاک با سودا و دو تخمرغ آبپز بیارین!
گارسون میرود.
اشلتو او را صدا میزند. و مقداری هم چوب‌شور و یک بشقابِ کوچک کالباس!
گارسون از بالای شانهاش: خام با پخته؟
اشلتو: پخته، اما خیلی چرب نباشه!
یِلینِک: نه آنطور چرب که یهودیها میخورند.
اشلتو: جالب بود. او به اطرافش نگاه میکند. شما همه این زنها را شخصاً میشناسید؟
یِلینِک: اکثر آنها را بر حسب شغلم میشناسم. آخه من دستیار پزشک زنان در صومعۀ زنانِ سازمان نیکوکاری هستم. اونجا میشه بعضیها را شناخت.
اشلتو متفکرانه: شما به عنوان پزشک خیلی راحت میتونید با جنس مؤنث ارتباط برقرار کنید.
یِلینِک: آخ، دست بردارید، سروانی مانند شما همه را سوراخ میکند. جوان، نجیب، نظامی، دیگر چه میخواهید!
اشلتو: خوب، با انیفورم میشه، بله انیفورم هیکل آدمو درشت میکنه، از آدم یک تیپ جدید میسازه. میدونید ــ در لباس شخصی ــ همیشه چنین به نظرم میآید که یک نیم‌لقمۀ بدون خردلم. یِلینِک میخندد. در چنین کافهای مثل اینجا طور دیگر اما امکان ندارد. اما اگر من در «بون کِه» بهترین بازیکنان برلین را ملاقات نمیکردم ــ اصلاً اینجا نمیآمدم.
یِلینِک: محلِ کاملاً بیخطریه. غار دزدها که نیست.
اشلتو: آره، اما البته ورود برای ارتشیها ممنوعه. بینید ــ شما باید پیش خودتون اینطور مجسم کنید ــ خانواده ما از جنگ هفت ساله تا حال همه ارتشی بودند، پدر بزرگم یک ارتشیِ سادۀ خط پیاده بود. پدرم همیشه میگفت که حرفه زندگی نظامی یک مسئولیت عموی دائمیست، و او تا ژنرالی و فرماندهی ارتش ارتقاء یافت. و مأموریت من در زندگی این است: لباس نظامی بدون ذرهای گرد و خاک.
یِلینِک: آره آره، اینو درک میکنم. من هم دلم میخواست به جای باز کردن دیواره شکم مردم کاری مثل کار شما داشتم.
گارسون با سینی مشروب میآید.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر