هانس کریستین آندرسن.(19)

سوپِ پوست سوسیس.(9)
جغد بر همه چیز بطور مساوی تسلط کافی داشت؛ او به من ثابت کرد که نگهبان حتی نمیتواند بدون قیف چیزی در پاکت بریزد و بطور مفتضحانهای به خود تلقین کرده و فکر میکند که جغد بُرجِ قدیمی او میباشد! پختن سوپ از سوسیس کار بزرگی باید باشد و با این حال اما کار کوچکیست! من از او درخواست دستورالعمل تهیه این سوپ را کردم و او برایم چنین توضیح داد: از پوست سوسیس سوپ پختن تنها یک اصطلاح عامیانه انسان است که معانی مختلفی از آن میتوان درک کرد و هرکس فکر میکند که تفسیرش صحیحترین است. اما در کل چیز بیاهمیتیست!
من عمیقاً مضطرب شده بودم و پرسیدم: بیاهمیت؟. حقیقت همیشه لذتبخش نیست اما از والاترینهاست، این را هم جغد پیر به من گفت. من به حرف او فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من برای یافتن حقیقت به چیزی بیشتر از توانائی در تهیه سوپ از پوست سوسیس نیاز دارم. بعد با عجله از آنجا به راه افتادم تا به موقع به خانه برسم و بهترین و والاترین را به اینجا بیاورم: حقیقت را! موشها خلق روشنفکری هستند و پادشاه در روشنفکری در رأس آنهاست. او قادر است به خاطر حقیقت هم که شده مرا به همسری خود انتخاب کند!"
موش کوچکی که هنوز اجازه صحبت کردن به او داده نشده بود میگوید: "حقیقتِ تو دروغ است! من میتوانم سوپ را تهیه کنم و این کار را هم خواهم کرد!"
طرز تهیه سوپ.
موش سوم میگوید: "من به سفر نرفتم. من در کشور ماندم، تنها راه درست این است! به سفر کردن احتیاجی نیست، اینجا هم میشود همه چیز به دست آورد. من ماندم! من دانش خود را نه از موجودات فراطبیعی بدست آوردهام، نه آن را در اثر خوردن آموختهام و نه با جغدها صحبت کردهام. من آن را با فکر خودم به دست آوردم. حالا دیگ را روی اجاق بگذارید و در آن آب بریزید، کاملاً تا لبه! چوب داخل اجاق را آتش بزنید! خوب، حالا بگذارید آب گرم شود تا به جوش آید. حالا پوست سوسیس را داخل دیگ بیندازید! و حالا لطفاً اعلیحضرت پادشاه موشها شخصاً دمشان را در آب جوش داخل کرده و آن را هم بزنند! هرچه بیشتر هم بزنند سوپ هم قویتر خواهد شد. هیچ هزینهای ندارد، و به هیچ وسیلهای هم احتیاج نیست، فقط هم بزنید!
پادشاه میپرسد: "آیا نمیشود کس دیگری این کار را انجام دهد؟"
موش جواب میدهد: "نه! این نیرو تنها در دم پادشاه موشها قرار دارد!"
آب به جوش آمد، و پادشاه موشها در کنار دیگ ایستاده بود. منظره خیلی خطرناکی بود! او دمش را راست میکند، همانطور که موشها در انبارِ شیر وقتی که با دم خود سرشیر را از کاسه میگیرند و بعد آن را میلیسند. اما او دمش را فقط تا بخار داغ دیگ نزدیک ساخته بود که با عجله دوباره آن را کنار میکشد و میگوید: "البته که تو ملکه من خواهی گشت! برای تهیه سوپ میتوانیم تا پنجاهمین سال ازدواجمان صبر کنیم، سپس فقرای مملکتم چیزی دارند که بتوانند با آن خوشحال بشوند و این یک شادی پایدار خواهد گشت!"
و به این ترتیب آنها ازدواج کردند؛ اما بعضی از موشها بعد از رسیدن به خانه‎‎های خود میگفتند که باید به جای سوپ سوسیس آن را سوپ دم موش مینامیدند! این و بعضی از چیزهائی که گفته میشدند را آن دو  خیلی خوب مییافتند اما بعضی چیزها را نه، مثلاً این را: "من میتوانستم آن را اینطور یا که آنطور تعریف کنم."
این انتقادی بود که موشها میکردند، و البته انتقاد کردن بعد از روی دادن واقعه همیشه آسان است.
این داستان در سراسر جهان پیچید، نظرات در باره آن مختلف بود، اما خود داستان به همان صورت یکسان ماند و این در کارهای بزرگ و کوچک از مهمترینهاست، و همینطور برای تهیه سوپ از پوست سوسیس. اما هرگز نباید توقع تشکر داشت!
ــ پایان ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر