جناب سروان از کوپنیک.(14)

صحنه چهارم.
بازیگران:
کِنِل رئیس دفتر، هیرشبرگ کارمند دفتر، دختر ماشیننویس، خدمتکار دفتر، افراد جویای کار، ویلهلم فوگت.
دفتر پرسنل کارخانه کفشسازی آکسولوته. عکسهای آگهی آرم کارخانه در شکلهای مختلف به دیوار آویزان است: «آکسولوته بپوشید»، «کفشهای راحتی آکسولوته بهترینند!»، «هر جفت دوازده مارک و پنجاه فنیگ.»، «آکسولوته، شیکترین چکمه شهرهای بزرگ!»، «کسی که با کفش آکسولوته راه میرود، در مبارزه سخت زندگی محکم ایستاده است!»، «گزارشهای دانشمندان برجسته در باره بهبود و به شکل طبیعی برگشتن پا با پوشیدن کفش آکسولوته!»، «راحت، ارزان، با دوام» و غیره. در پشت صحنه درهای شیشهای که از میانشان میتوان یک ردیف میزهای درازی را دید که دختران ماشین‎‎نویس پشت آنها نشستهاند و صدای ماشین‌تحریرها به گوش میآید. در جلوی صحنه کِنِل رئیس و آقای هیرشبرگ روبروی هم کنار میز تحریر و در پشت کمد چوبیای نشستهاند، درست مانند دفتر پلیس. کِنِل قراردادهای استخدام را امضاء میکند، پشت سر او دختر جوانی ایستاده که کاغذها را از پوشهها درآورده به دست او میدهد و کاغذهای امضاء شده را از او میگیرد. هیرشبرگ مشغول حسابرسیست.
کِنِل در حال نوشتن بدون آنکه حالت صورتش تغییر کند با صدائی یکنواخت ترانه <مَچیش> را میخواند:
"وقتی زنم خودشو لخت میکنه،
نمیدونی چطور دیده میشه،
پاها مثل دو تا سیگار،
جای فریاد داره."
خدمتکار داخل میشود، منتظر میایستد، دستش را روی کلاهش قرار میدهد.
"وقتی زنم خودشو لخت میکنه،
نمیدونی چطور دیده میشه،
پاها مثل دو تا سیگار،
جای فریاد داره."
او بدون دقت به امضاء کردن ادامه میدهد.
خدمتکار خیلی شق و خبردار ایستاده.
"وقتی زنم خودشو لخت میکنه"، کِنِل آخرین امضاء را میکند و پوشه را میبندد. هیرشبرگ، فوری برای لیست حقوق یادداشت کنید: 26 نفر کارآموخته، 12 دختر برای بخش دگمه، 10 پسر جوان برای تعلیم کار با ماشین، 15 بستهبندِ جدید استخدام شدن. از فردا شروع به کار میکنن.
دختر با پوشهها میرود.
کراوزه چه خبره؟
خدمتکار: بیست نفر برای کارِ چسبوندنِ آگهی برای کارخونۀ جدید در تمپلهوف بیرون وایستادن.
کِنِل: :کارآموخته؟
خدمتکار: بیشترشون.
کِنِل: هنوز چند تائی لازم داریم. بذارید داخل شن، یکی بعد از دیگری، اما به حالت دو!
خدمتکار میرود.
"وقتی زنم خودشو لخت میکنه"
او خواندن را قطع میکند. اولین جویندۀ کار داخل میشود.
کجا خدمت کردین؟
مرد جویای کار: در هنگ پیاده، آقای رئیس.
کِنِل: آها، در بایر، خیلی خوبه. کی خدمت کردین؟
مرد جویای کار: از 1899 تا 1901، آقای رئیس.
کِنِل: با چه عنوانی خدمتو به پایان رسوندی؟
مرد جویای کار: با عنوان سرجوخه رزرو، آقای رئیس.
کِنِل: مدارکتونو نشون بدین.
مرد جویای کار آنها را به او میدهد. کِنِل سریع آنها را ورق میزند.
کاملِ کامل. از فردا شروع به کار میکنین، کارخونه کفشسازی آکسولوته در تمپلهوف.
مرد جویای کار: اطاعت، آقای رئیس! و میرود.
کِنِل: میبینید، هیرشبرگ، شما باید با مردم فقط با زبون نظامی صحبت کنین، چون فشردهترین و شفافترین اطلاعات رو میگیرن.
در این بین فوگت داخل میشود.
کجا خدمت کردین؟
فوگت: پیش استادهای مختلف صنعتگر، و بعد در کفش‌سازی دولتی آموزش دیدم.
کِنِل: منظورم اینه که برای خدمت سربازی کجا بودین؟
فوگت: خدمت سربازی؟ ... من فقط زندون بودم.
کِنِل: بله، پس سرباز نبودین؟
فوگت: نه، فرصت این کار رو نداشتم. من سابقه کیفری دارم ... اینو بهتره که حالا بهتون بگم تا اینکه بعداً به گوشتون برسه. من فکر کنم که تو این کارخونه شما سخاوتمند باشین. من متخصص کار با ماشینم.
کِنِل: مدارکتونو نشون بدین ببینم.
فوگت از پاکت ورقی در میآورد و به او میدهد. کِنِل آن را نگاه میکند. این دیگه چیه؟ این که مدرک نیست.
فوگت: رئیس زندون به من گفت: وقتی خواستی کار کنی، بعد با این توصیهنامه بهتر استخدامِت میکنن.
کِنِل: شما باید یک معرفی‌نامه از پلیسِ محلی و یا یک پاسپورت نشون بدین.
فوگت: به من تا قبل از داشتن کار معرفینامه نمیدن.
کِنِل: من بدون یک مدرک معتبر نمیتونم شما رو استخدام کنم. اینجا نظم و ترتیب داره! اگر خدمت سربازی کرده بودین، بعد این تو خون و گوشتتون فرو میرفت.
فوگت کاملاً آرام و خشک: من فکر کردم اینجا یه کارخونهست، نمیدونستم یه سربازخونهست. و میرود.
کِنِل: بیرون! آدم پر رو!! شرمآوره. میبینید، هیرشبرگ، بفرمائید؛ من دقیقاً میدونم چرا آدمائی رو ترجیح میدم که خدمت سربازیشونو انجام دادن! امروزه بخاطر فعالیتهای خرابکارنۀ سوسیال دموکراتها باید آدم بدونه چه کسی رو تو خونه خودش داره! وگرنه آدم چطور میتونه به کارگراش اطمینان کنه!. به سومین مرد جوینده کار که در این بین داخل شده است.
کجا خدمت کردین؟
صحنه تاریک میشود.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر