جناب سروان از کوپنیک.(3)

عکس ویلهلم فوگت که از طرف پلیس برای دستگیریاش در سال 1906 منتشر شد
ویلهلم فوگت دارای قامتی باریک و کمی خمیده بود، پاهایش اندکی کمانی و صورتش فرو رفته و استخوانهای گونهاش قوی بودند، ریش و سبیل خاکستری و پوستی رنگپریده داشت. او کت و شلوار کهنه سیاهرنگی بر تن داشت که هنوز پاره پوره نشده و پیراهنش هم بدون یقه بود. کلاهی سفت و سخت بر سر داشت و چکمههائی ضخیم. یک بسته که دورش نخ پیچیده شده بود در دست داشت و دستگیره در را محکم نگاه داشته بود و شگفتزده به داخل مغازه نگاه میکرد.
وُرمزر: کاری داشتین؟ چیزی می‌خواهید تحویل بدید؟
فوگت: نه. او در را میبندد و میرود.
اشلتو: او چی میخواد، مثل جسدی که انگار بهش مرخصی داده باشند به نظر میآمد.
وُرمزر: نمیدونم چی میخواست ــ شاید میخواد یک اونیفورم گارد سلطنتی سفارش بده!
اشلتو: عالی، وُرمزر! جیک جیک کردن آسونه!
وبشکه به وُرمزر: جریان اینه که باید قسمت پشت رو دوباره شکافت، و بعد میزونِ دور کمر بهم میخوره.
وُرمزر: جناب سروان، بخاطر چند میلیمتر راضی نشید که این پارچه نازنین قطعه قطعه شه. دستور دستوره ــ اما بخاطر این موضوع ابداً چیزی براتون پیش نمیاد.
اشلتو: آره، هیچ اتفاقی نمیفته؟ و اگه من در محله لیندن با اعلیحضرت دیدار کنم، و ایشان از جیبشان متری دربیاورند و دگمههای نزدیکِ باسنم را اندازهگیری کنند ــ بعد چه میشود؟ و میخندد.
وُرمزر: بعد چی می‌شه؟ من میخوام به شما بگم چی میشه: بعد او طبیعتاً از شما میپرسه چه کسی اونیفورم را برایتان دوخته است، و شما میگید: آدولف وُرمزر در پوتسدام. او بلند خواهد گفت: چی، وُرمزر عزیزِ خودم!! او خودش شخصاً لباسامو میدوزه. پس بنابراین فاصله دگمهها نمیتونن غلط باشن، بلکه متر من اشتباه میکنه!! بفرما این هم یک نشان افتخار برای شما. جناب سروان، به همین نحو ادامه بدید. ــ با هیجان ــ میبینید، وقتی شما اونیفورمتون رو پیش وُرمزر سفارش بدید ارتقاع مقام هم به دست میارید!!
اشلتو شیههکشان: عالی، وُرمزر! فوقالعادهست! خدای من! از دست این وُرمزر عزیز! شگفتانگیزه!! طنین خنده. زنگوله در مغازه به صدا میآید.
وُرمزر: طرف دوباره برگشت ــ
فوگت میان درِ نیمه باز ایستاده بود و با اشتیاق به چکمه درون ویترین نگاه میکرد.
وُرمزر به سمت او میرود: چیزی لازم دارین؟!
فوگت به او نگاه میکند.
وُرمزر: چی میخواین؟ اینجا دنبال چی میگردین؟!
فوگت: من فقط میخواستم چیزی بپرسم ــ
وُرمزر: بیرون!! اینجا جای گدائی نیست!!
فوگت فوری به بیرون میچرخد و در را میبندد.
وُرمزر: خندهداره. تو روز روشن در مغازه من! اینا امروزه خیلی بیحیا شدن، درست مثل مگس.
اشلتو: وُرمز، خودتونو عصبانی نکنید، بذارید فاصله دگمهها رو درست کنن.
وُرمزر: بسیار خوب، آقای اشلتو، بسیار خوب. هرطور که شما مایلید ــ ما انجامش میدیم. ویلی، به جناب سروان کمک کن اونیفورمشونو از تن دربیارن. دوشنبه اونیفورمتون حاضر می‌شه ــ با فاصله قانونی دگمهها. حالا راضی هستید؟
اشلتو: ممنون، آقای وُرمزر، خیلی متشکرم، آقای وُرمزر! وقتی من لباس نظامی جدید سفارش می‌دم، بعد باید همه چیز بینقص باشه، و بعد از داشتن چنین لباسی خوشحال میشم، میفهمید؟
صحنه تاریک میشود.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر