جناب سروان از کوپنیک.(45)

اوبرمولر کاملاً حیرتزده و با صدائی لرزان: جناب سروان، اعمال شما در مجلس بی‌پاسخ نخواهد ماند. من یکی از اعضای حزب مترقی ...
فوگت: برام جالب نیست. من فقط دستورات رو اجرا میکنم.
اوبرمولر: جناب سروان، من تسلیم قانونم. اما جریان بعداً روشن خواهد شد. چیزی که در اینجا انجام میشه، با مسؤلیت مستقیم شما انجام میگیره!
فوگت: کاملاً درسته. با مسؤلیت مستقیم من.
خوب، عاقبت پیداشون شد!!
رئیس پلیس توسط سرجوخه به داخل اتاق آورده میشود. یقه اونیفورمش هنوز باز است: اینکه نمیشه! کسی نمیتونه منو با سرنیزه ...
فوگت را میبیند و خبردار میایستد.
فوگت: بگید ببینم، به چه حقی در سر خدمت میخوابین؟ آیا برای خوابیدن از دولت پول دریافت میکنین؟
رئیس پلیس: نه جناب سروان.
فوگت: منم همینو فکر میکنم. لباساتونو مرتب کنین.
رئیس پلیس دگمه را اشتباهی میگیرد، بعد سریع دگمههای یقهاش را می‌بندد: میبخشید، جناب سروان.
فوگت ملایم: بله، نظم و ترتیب باید باشه.
شما چی میارید؟
یک سرباز در کنار در: جناب سروان، از درِ ورودی خبر میدن که حداقل هزار نفر در اطراف شهرداری جمع شدن، نگهبان درخواست نیروی کمکی کرده.
فوگت: آها. به رئیس پلیس: سریع میرید به خیابون. شما اینجا فرمانده نیروی پلیس هستین. برید پائین و خیلی سریع نظم و آرامش رو برقرار کنین!
رئیس پلیس: اطاعت، جناب سروان! به سرعت میرود.
فوگت به اوبرمولر: آیا درخواستی دارین؟ بذارم براتون چیزی برای نوشیدن بیارن؟
اوبرمولر: نه، ممنون، من فقط مایلم ــ اگر اجازه داشته باشم ــ به همسرم خبر بدم.
فوگت: آیا خونه سازمانی دارین؟
اوبرمولر: بله، همین کنار.
فوگت به کیلیان: خانم شهردار رو بیارین اینجا. اما عجله کنین، ما زیاد اینجا نمیمونیم. به اوبرمولر: تا موقع انتقالتون میتونید با همسرتون بدون مزاحمت صحبت کنین. البته در حضور نگهبان.
اوبرمولر: خیلی ممنون، جناب سروان.
یک سرباز در کنار در پیدا میشود.
فوگت: دوباره چه خبر شده؟
سرباز: جناب سروان، از نگهبانی خبر رسیده که جلسه اعضای انجمن شهر تموم شده و در سالن پائین جمع شدن و میخوان برن بیرون.
فوگت: اعضای انجمن شهر چند نفرن؟
سرباز: هیجده نفر، جناب سروان!
فوگت: اجازه خروج داده نمیشه. دستورمو اگه براتون ممکنه تکرار کنین!
سرباز: اجازه خروج داده نشود، جناب سروان. عقبگرد میکند و میرود.
رئیس پلیس همزمان خود را به در اتاق میرساند: میبخشید، جناب سروان ــ منم نمیتونم برم بیرون ــ به من اجازه خارج شدن نمیدن، پس چطوری میتونم نظمو برقرار کنم.
فوگت سربازی را که در حال رفتن بود صدا میزند: ایشونو با خودتون ببرید و بذارید برن به خیابون.
سرباز و رئیس پلیس با هم میروند.
کیلیان در کنار در: خانم شهردار فوری میان، هنوز کاملاً لباس نپوشیده بودن.
فوگت: خوبه. بگید ببینم، چه کسی مسؤلیت بخش پاسپورت رو به عهده داره؟
کیلیان: میبخشید، جناب سروان ــ ما اینجا متأسفانه بخش پاسپورت نداریم. اداره مرکزی فقط مسؤل پاسپورته.
فوگت: لحظهای به او خیره میشود: که اینطور. بله البته. من کاملاً فراموش کرده بودم. خوب، حالا این مهم نیست. و با شمشیرش به زمین میکوبد.
خانم شهردار با عجله وارد میشود: خدای من، چه اتفاقی افتاده؟ شوهر بیچارهام. آخ، جناب سروان. و درمانده به فوگت نگاه میکند.
فوگت دست به کلاه و خیلی مؤدب: خانوم عزیز، منو خیلی میبخشید، من مجبورم که یکی از نامطلوبترین مأموریتهامو انجام بدم و همسرتونو با خودم به برلین ببرم. تمام چیزهای دیگه رو همسرتون برای شما تعریف میکنن.
اوبرمولر: برای من کاملاً دور از فهمه ...
خانم اوبرمولر بدون آنکه به او گوش کند: بله، من اصلاً نمیفهمم ــ با او در برلین چه کار دارن؟!
فوگت: این از دانش من خارجه، خانم عزیز. تا جائیکه من میدونم مربوط به بینظمی در مدیریته.
اوبرمولر: من هر مسؤلیتی رو رد میکنم.
خانم اوبرمولر: چی؟ این وحشتناکه! پس تا امشب نمیتونه به خونه برگرده؟
فوگت با لبخندی ضعیف: امکانش خیلی کمه، خانم عزیز.
خانم اوبرمولر: اما ما امشب مهمونی ترتیب دادیم، ما همه چیز رو تهیه کردیم.
فوگت: اگه اجازه داشته باشم، خانم عزیز، به شما توصیه میکنم که مهمونی رو لغو کنین. حالا اما اگه کاری با هم دارین انجام بدین.
خانم اوبرمولر: من باید فوری تلفن کنم!
فوگت: خواهش میکنم. تلفن در خدمت شماست. البته تنها برای صحبت شخصی.
خانم اوبرمولر: من ازتون متشکرم. شما خیلی دوستداشتنی هستین. خیلی وحشتناکه. حالا نمیشه کاری کرد که شوهرم نره؟
فوگت: متأسفانه نه، خانم عزیز. شما میدونید، وقتی یه افسر دستور میگیره ــ ممکنه که شخصاً از این دستور خوشش نیاد ــ اما فرد نظامی وظیفهاش اجرای دستوره. تعظیم میکند.
خانم اوبرمولر: اوه، خیلی ممنون. به طرف همسرش: تو شنیدی که جناب سروان چی گفتن. من باید به یونگهاونزن تلفن کنم!
اوبرمولر: برای من همه چیز کاملاً دور از فهمه ... بله، تلفن کن.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر