جناب سروان از کوپنیک.(26)

خوبه، فوگ، شما لازم نیست جواب بدین، من میخوام ازتون یک سؤال سختتر بکنم. شما در باره لشگر سواره‌نظام چی میدونید؟
فوگت شفاف و بدون تزلزل: لشگر سواره‌نظام ارگان مستقلیه که زیر چتر مستقیم ارتش قرار داره و عملیاتش بسته به وضعیت تحت نظارت مستقیم فرمانده کل ارتش برنامه‌ریزی میشه، و از سه و گاهی چهار هنگ سوارهنظام تشکیل میشه که از طرف یک گروه توپخانه ارابهدار پشتیبانی میشن.
مدیر: مرحبا، فوگت! خیلی عالی بود، فوگت! شما اینجا خیلی چیزها رو خوب و با دقت یاد گرفتین. شما خواهید دید که این یک روز در زندگی آینده شما سودمند خواهد بود. بیائین جلو، شما رهبری هنگ هجوم رو به عهده میگیرید، امروز هم که آخرین شرکت شما در تمرینهای ماست. نگهبان لورنس، دو صفِ شش نفره تشکیل بدهید، دو نفر از هر صف برای خدمات، سربازها رو دیرتر برای پیشروی لازم داریم.
نگهبان با کمی خشونت: حرکت، یک، دو، یک، دو، یک، دو، بجنبید!
مدیر: فوگت، بیاین بالا، بیاین بالا رو سکو تا همه بتونن شما رو ببینن. بولکه، شما هنگ سواره‌نظام بایرن هستید. فوگت شما کمی جلوتر یباین، این دو نفر که پشت شما ایستادهاند دومین و سومین پیادهنظام پروسِ غربیاند. نه، بیشتر به این طرف، اینجا زمین شکاف برداشته، سمت راستش یک باتلاق قرار داره. دسته توپخانۀ زیرِ سکو بروند تو سنگر، اینطوری درسته، سراتونو بدزدید، سراتونو بدزدین. شماها فقط وقتی خودتونو نشون میدین که حمله اول سواره‌نظام دفع شده باشه. فکر کنین اینجائی که من ایستادم نیروی اصلی دشمن قرار داره، و این صندلی بلندی ارتفعات رو نشون میده. ساعت یازدهِ قبل از ظهره، در میدون یک آسیاب دیده میشه که پشتش یک ابر سفید در حال حرکته. بولکه، اون چی میتونه باشه؟
بولکه: هوای بد، آقای مدیر.
مدیر: اما بولکه، از شما جواب دیگهای انتظار داشتم! این مشخصه که برقِ سرِ توپ دشمنه.
بولکه: میبخشید، آقای مدیر، شما دفعه پیش گفتین که ساعت یازده به بعد پیادهروی شروع میشه، به این خاطر گفتم که هوا بده.
مدیر: درسته، بولکه، این دوباره قضیه رو حل میکنه، من میدونستم که شما دقت میکنید. یک باران سبک و گذرا جلوی دید را کمی محدود کرده. اما نزدیک ظهر هوا دوباره روشن میشه. حالا در حالی که سواره‌نظام به آهستگی به سمت آسیاب عقب‌نشینی میکنه. حرکت، حرکت ــ نه، بیشتر به این طرف، دشمن با نیروهای سمتِ راستشون به منطقه باتلاقی میرسن! فوگت، حالا چه کار باید بکنن؟
فوگت: من خودمو آماده نگه میداشتم و در هر صورت دستور میدادم افراد هنگ پخش بشن. دستور رو هم بوسیله شیپور میدادم. او تقلید صدای شیپور را در میآورد.
مدیر: مرحبا، فوگت! شما وضعیت نظامی رو خوب درک کردید، طوری که انگار خودتون شخصاً اونجا بودین. اینها رو از کجا یاد گرفتین؟
فوگت: آقای مدیر، یک پروسی اینها رو تو خونش داره. خود را به سمت مرد پشتش برمیگرداند. گروهان، سر به راست ... مارش! گروهان ... بیحرکت!! خبردار ... مارش!
مدیر: عجب، چه خبره، میخواین این مردا رو کجا بفرستین؟
فوگت: این هنگِ دومه، آقای مدیر، اینها حالا جزء اسرا هستن و میخوام بذارم که سینه‌خیز برن. بعد وقتی سوپشونو بخورن دوباره سر حال میان.
مدیر: بسیار عالی، فوگت! سرمشقانه بود! ــ به دیگران ــ این شخص ناجیِ متفکر و مستقلیه که در موارد اضطراری مورد احتیاج قرار میگیره. فوگت، حیف که براتون دیر شده! شما با وجود پاهای از هم بازتون اما سرباز متولد شدهاید. خوب، حالا آماده باشین، سواره‌نظام دست به حمله میزنه! مارش، به پیش، مارش!
بولکه و دیگران هجوم میبرند: هورا! هورا!
صحنه تاریک میشود.
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر