در پختگی انسان جوانتر می شود.(52)


خدا نگهدار، جهان بانو.
جهان در تکه تکه خُرده‌های شیشه جای دارد،
روزگاری او را بسیار دوست می‌داشتیم،
حالا برای ما مُردن دیگر
زیاد وحشت‌انگیز نمی‌باشد.
نباید به جهان دشنام داد.
او که چنین رنگین و وحشی‌ست،
جادوی کهنه همچنان
می‌وزد به دور عکس او.
ما می‌خواهیم راضی جدا گردیم
از بازی بزرگ او:
او به ما شوق و اندوه بخشید،
او به ما عشق فراوان بخشید.
خدا نگهدار، جهان بانو، و بیارای
خود را باز جوان و لغزان،
ما از بخت تو
و فغانت سیرابیم.
***
نمایشی بالاتر از انسانی که خردمند گشته و تعصب دنیوی و شخصی را ترک کرده است وجود ندارد.
(از نامه‌ای بی تاریخ)
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر