خیر، هیچ نامه عاشقانهای، او میخواهد یک درخواست بنویسد.
یک درخواست به کمیته اجرائی، و در حقیقت به بخش مسکن که لبریز از نامههای درخواستکنندگان است، به خاطر معاوضه اطاقش، یک اطاق راحت و دلپذیر که با زحمت فراوان واحهای
آفریده که در آن حتی یک درخت خرما رشد کرده _ چه با شکوه این درخت برگهای براق و در
واقع بسان فلز تراشیده گشتهاش را گسترش میدهد _، در برابر یک اطاق کوچکتر، بدتر و
سردتر. هم درخت خرما هم قفسهها و هم گلدانهای گیاهِ پیچکِ کنار دیوارهائی که دارای رنهای
مختلفند به ویدا مانند دوستِ خوب و آزرده گشتهای با سرزنش نگاه میکنند. هنگامیکه ویدا
به این فکر میکند که باید روزی اسبابکشی کند عرق سردی بر او مینشیند، انگار که او در
کویری ایستاده و تمام این اشیاء محبوب و ترد را که او را احاطه کردهاند نگاه داشته
است، و نه تنها آنها را، بلکه همچنین دیوارها را که رنگهای مختلفی دارند، سایه نخل
باریک و روشنائی مطبوع چراغ پایهدار سبز را.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر