مطلبِ مهم خانه بود. داسیا در مورد قیمتها تحقیق کرده و از
خبر غیرمنتظره و خوشحال کننده بالا رفتن قیمت خانهها مطلع شده بود. برای خانه بلافاصله
سه مشتری پیدا میشود، دو نفر از همان روستا بودند و یکی هم از روستای همسایه. اما داسیا
خانه را فوری نمیفروشد، زیرا این نگرانی را داشت که شاید مادرش در خانه پول مخفی کرده
باشد. سه روز تمام خانه را جستجو میکند، با مشت به دیوارها میکوبد، تشکها را لمس میکند،
به زیرزمین خانه میرود اما آنجا هم چیزی پیدا نمیکند.
بعد از آنکه او با خریدار بر سر قیمت به توافق رسید، به شهر
نزد محضردار رفته و سند فروش خانه را به مهر و امضای او میرساند و پول فروش خانه را
به حساب بانکی خود واریز میکند. دوباره از شهر برای خواهر خود هدیه میآورد و برای
بازگشت به خانه سمت مسکو خود را آماده میکند. هنگام غروب خواهرش میبایست احشام را تیمار
میکرد، و چون داسیا میخواست به دیدن قبر مادرش برود بنابراین میشا او را همراهی میکند.
ــ ناتمام ــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر