
در اطاقِ مجاور زنی به این سو و آن سو میرود و حرف میزند، نه
او حرف نمیزند، او پچ پچ میکند، اما پچ پچها به سر و گوشها هجوم میآورند و آدم نمیتواند
از دستشان فرار کند یا خود را از دیدشان مخفی سازد. خندههای زن هم درست همین گونه
است، شبیه به شرشر کردن آهسته آبِ سطلی که آن را در چشمه خالی میکنند، اما حالا تعداد
بیشتری شر شر کردن زنها به گوش ویدا میرسد، خیلی، زنهای زیادی که احتیاج ندارند تا
بیست و هفت سالگی انتظار بکشند. احتمالاً آنها بدون خجالت کشیدن نامههای عاشقانه نوشتهاند و بدون خجالت کشیدن هم جواب نامهها را خواندهاند. و چطور این دو نفر در اطاق
مجاور با هم صحبت میکنند، با چه واژههائی، و فکر میکنند که کسی نمیتواند صحبت آنها
را بشنود، شاید هم چون کسی به صحبت آنها گوش میدهد مخصوصاً اینطور با هم صحبت میکنند؟
اما آدم اجازه ندارد چنین رفتار کند! حتی وقتی هم آدم فقط دو نفری در چهاردیواری خانهاش باشد باید تا اندازهای ادب و احترام را رعایت کند و حداقل واژههایش را به خاطر احترام
به زبان مادری با دقت انتخاب کند. کجا تا حال شنیده شده زنی که پیش مردی میرود، بیتفاوت
از اینکه این دو چگونه مرد و زنی میباشند، یک چنین تعریف و تمجید وحشتناکی کند.
ــ ناتمام ــ