یک کامنت به سبک ایتالیائی.


ترجمه قسمتی از یک کامنت در یکی از وبلاگ‌‏های‏ ایتالیائی.
با سلام به کسی که نوشته‌‏هایش برایم آشناست، و یادآور استانی از جهان است که نخلش بوی گل رز، بوی بادام، و بوی پختن نان در فضا می‌‏افشاند. من در دشت واژه‏‌هایش هنگام گردش همیشه حس خوبی دارم، به وقت شنیدن صدای شیرین و شنگول‏‌اش شاد می‏‌گردم، و به فرهیختگی‏ و هنرمند بودنش می‏‌بالم. و در خفا آرزو دارم که این حس زیبا را او هر روز دو بار، یک بار صبح و یک بار عصر نصیبم گرداند. «خواستن» تا حال نشان داده که همیشه قادر به «توانستن» است. و در خفا آرزو کردن من برابر است با «خواستن» تو ای مهربان، وقتی آرزوی مرا اجابت سازی برابر می‌‏گردد با آرزوی تو در پنهان. تو خوب می‌‏دانی، که ارواح پاک در هوا در پروازند، طلب از آنها کم دارم، اما برای تو از تمام‌شان می‏‌طلبم تا آرزویت را وقتی چشم به آسمان دوخته‏‌ای و ماه روشن و تمام‏‌قرص از آن بالا به تو می‏‌نگرد، آری، در همان لحظۀ پر نور برآورده سازند.
یکی دیگر از آرزوهای پنهانم، دانستن و فراموش نکردن این مطلب از جانب توست: کسی تو را دوست می‌‏دارد که روحش هم حتی عاشق توست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر