سعادت.(15)

در باره روح (5)
چه کمروست این روح، چه ضعیف است او، چه جوان و کم‏‌ شناخته‏‌گشته خود را بر روی زمین حس می‌‏کند! چه پنهانی می‌‏کند خود را، و چه ترسو است این روح!
اگر حالا یکی از این دو آقا آن کاری را می‌‏کرد که واقعاً احساس می‏‌کرد و میل به انجامش داشت، بنابراین به دیگری دست می‏‌داد و یا شانه‌‏اش را نوازش می‏‌کرد و چیزی مانند این می‌‏گفت: "خدای من، چه صبح زیبائی، همه چیز مانند طلاست، و من تعطیلاتم را می‌‏گذرانم. آیا کراوات تازه‌‏ام زیباست؟ من سیب در چمدان دارم، آیا سیب میل دارید؟"
اگر او واقعاً این‏چنین صحبت می‌‏کرد، بنابراین آن دیگری هم می‌‏توانست چیزی فوق‌‏العاده شاد و مؤثر احساس کند، چیزی از خنده و چیزی از هق هق گریه. زیرا او دقیقاً حس خواهد کرد که این نه بخاطر سیب و کراوات و اصلاً به خاطر هیچ چیز دیگری‏‌ست، بجز آنکه اینجا شکستن یک سد اتفاق افتاده است، که چیزی در برابر نور قرار گرفته است، چیزی که به آنجا تعلق دارد و چیزی که ما همه به دلیل یک توافق مانعش می‏‌گردیم _ همینطور، به دلیل توافقی که الزام‌شان هنوز پابرجاست و شروع سقوط آن را ما خوب احساس می‌‏کنیم!
به این ترتیب او چنین احساس خواهد کرد، اما او آن را ظاهر نخواهد ساخت. او به وسیله ایمنی مکانیکی‏‌ای توصل خواهد جست تا یک تکه بی‌معنی از هزاران کلمات جایگزین را بپراند. او کمی با غر غر خواهد گفت: "بله ... هوم ...خیلی زیبا"، یا چیزی شبیه به این، و نگاهش را با حرکت سر خواهد دزدید، با صبوری‌‏ای کاملاً توهین و شکنجه گشته. او با زنجیر ساعتش بازی خواهد کرد، از میان پنجره به بیرون خیره خواهد گشت و توسط بیست نوع از چنین هیروگلیفی‌‏هائی نشان خواهد داد که او به هیچ وجه تمایلی به ظاهر ساختن شادی درونی‌‏اش ندارد، که او هیچ چیز نشان نخواهد داد، و حداکثر می‏‌تواند اجازه کمی همدردی با این آقای سمج و مزاحم از خود نشان دهد.
اما، تمام این جریان‌‏ها اتفاق نمی‏‌افتند. مرد سیاه‌پوست حقیقتاً سیب در چمدان و حقیقتاً شادی بزرگ پسرانه‏‌ای به خاطر آن روز زیبا و تعطیلاتش و بخاطر کراوات و کفش‌‏های زرد رنگش داشت. اما اگر حالا مرد مو بور شروع می‏‌کرد و می‏‌گفت: "وضع ارزش پول اسفناک است"، بعد مرد سیاه‌‏پوست آنطور که روحش مایل است انجام نخواهد داد، او نخواهد گفت: "مهم نیست، بیائید لذت ببریم، ارزش پول چه ربطی به ما دارد!" بلکه او با چهره‌ای کاملاً نگران و با یک آه خواهد گفت: "آره، خیلی افتضاح است!"
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر