دلگرمی‏‌ها.(2)


شراب به عنوان نوشابه‏‌ای تعادل‌‏بخش، تسلی‏‏ دهنده، آرام‏ ساز و بخشنده خواب و رویا، بسیار نجیب‏‌تر و زیباتر از آن خدائی‏‌ست که دشمنانش تازگی‏‌ها مایلند به ما بقبولانند. اما شراب برای هر کسی نیست. برای لذت بردن هنرمندانه و خردمندانه از آن و دوست داشتن و درک ابعاد لطیف چرب‌‏زبانی‏‌اش، باید مانند بقیه هنرها از استعداد طبیعی برخوردار بود.
(از "هنر بیکاری" سال 1904)
***
شراب
گاهی خوشحال می‏‌شوم، ساکت و تنها
در اتاق سردی با آرامش کامل می‏گساری کنم،
با یک شراب قدیمی و محبوب
یک کلمۀ دوستانه و راست صحبت کنم.
بعد امیدوارانه آرزوی رسیدن زمانی را بکنم،
که به من و زیارتم بر روی زمین
بار دیگر، اگر هم که با درد باشد،
روزهائی بالغ و پاک داده شود.
بعد اما یک دوست هم ارمغان می‏‌دادند،
که جام زندگی لبریز شده‏‌ام را
با لذتی شاکر و محتاط حرمت می‌‏گذاشت،
و شراب رسیده را می‏گساری هم‏پایه بود.
(1902)
***
شراب منِ زاهدِ گوشه‌نشین و دهقان را پادشاه، شاعر و عاقل ساخت. شراب زورق خالی گشتۀ زندگی را با سرنوشت‏‌های نو پُر می‏‌سازد و سرگردانان را به امواج زندگانی بزرگ بازمی‌‏گرداند. شراب یک چنین چیزی‏‌ست. اما شراب هم مانند تمام استعدادها و هنرهای ارزشمند دیگر است. می‌‏خواهد دوست داشته شود، مورد توجه قرار گیرد، درک گردد و با زحمت به دست آید.
(از "پتر کامنسیند" سال 1903)
***
فردا _ فردا چه خواهد شد؟
عزاداری، نگرانی، خرسندی کم،
سری سنگین، شراب ریخته _
تو باید زندگی کنی، امروزِ زیبا را!
اگر زمان با پرواز سریع
در منطقۀ دائمی خود در سفر است،
این جام پر از شراب اما
مال خود من می‏‌باشد.
آتش جوانی خاموش گشته
بلند زبانه می‏‌کشد این روزها.
مرگ، بفرما این هم دستم،
هنوز می‏‌خواهی به چه مجبورم سازی؟
(1903)
ــ پایان ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر