سعادت.(19)


در باره روح (9)
آری، حالا به یاد می‌‏آوری که یک بار پروفسوری شبیه به این حرف را به تو گفته بود، که جهان بخاطر ماتریالیسم و روشنفکریسم در رنج است. آن مرد درست می‌‏گوید، اما او نمی‌‏تواند پزشک تو باشد، همچنان که پزشک خود هم نیست. در نزد او بصیرت تا تخریب خویش به صحبت ادامه می‌‏دهد. او زوال خواهد یافت.
امید که گیتی چنان بچرخد که مایل است، یک پزشک و یاری‏‌رسان، یک آینده و انگیزه‌‏ای نو را همیشه فقط در خودت خواهی یافت، در بازوانت، در روح انعطاف‌‏پذیر و نابودنگشتنی و مورد آزار قرار گرفته‌‏ات. نه دانشی در روح است و نه هیچ داوری و برنامه‌‏ای. در روح فقط غریزه است، فقط آینده، فقط احساس. مقدسین و واعظان بزرگی به دنبال روح رفته‏‌اند، پهلوانان و بردباران، پادشاهان و فاتحین بزرگ، ساحرین و هنرمندان بزرگ، تمام افرادی که راه‏‌هایشان در زندگی روزمره آغاز گردید و در ارتفاعی خجسته به پایان رسید. راه فرد میلیونر راه دیگری‏‌ست و به تیمارستان ختم می‌‏گردد.
مورچه‏‌ها هم جنگ به راه می‌‏اندازند، زنبورها هم دارای حکومت‏‌اند، راسو هم ثروت جمع می‏‌کند. روح تو راه‏‌های دیگری اما جستجو می‏‌کند، و آنجائی که او مورد بی‏‌توجهی قرار می‏‌گیرد، آنجائی که تو برای مؤفقیت خود از او هزینه می‏‌کنی سعادت برایت شکوفه نخواهد داد. زیرا «سعادت» را فقط روح می‌‏تواند احساس کند و نه عقل، نه شکم، سر یا کیف پول.
اما، در این باره آدم نمی‌‏تواند مدت درازی فکر و صحبت کند، بنابراین واژه دست از کار می‌‏کشد، واژه‏‌ای که تمام این افکار را مدت‏‌ها پیش اندیشیده و گفته است. واژه‌‏ای که مدت‌‏ها پیش صحبت گشته و به آن اندک کلمات انسان تعلق دارد که بی‌‏زمان و جاودانه تازه‏‌اند: "چه کمکی می‏‌تواند به تو کند، وقتی تمام جهان را به دست آوری، اما به روحت آسیب رسانی!"
(1917)
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر