
میگه شعر خوب اون شعریِ که مثل پِلهبرقی بدون مکث برای خودش حرکت کنه!
میپرسم حالا چرا مثل پِلهبرقی و نه مانند همیشه مثل جاری بودن رود؟!
میگه ای بابا تو که هنوز همون دهاتیای هستی که بودی! شعری که تنها از گُل بگه
یا شاپرک به درد نخدوزی روبالشیِ مادربزرگها میخوره! حالا باید از پرواز با جت گفت،
از آسانسور نوشت.
شعر یعنی سرودن سریع و پی در پی واژهها، سریعتر از رها گشتن یک بمب در هوا.
در دلم میگویم: شاید شعر یعنی یادآوری آنچه ز یادت رفته؛ وقتی پِلهبرقی از
کار میافتد، و آدم مانند خری حیران میماند که چطور باید حالا بالا شد و چطور پائین
گشت!
شعر خوب یعنی این!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر