سعادت.(17)


در باره روح (7)
و تو می‏‌اندیشی: آه، ای ارواح خجالتی! آیا روزی، زیبا و دوستانه در تجربه‌‏‏ای رهائی‌بخش سبز خواهید گشت؟ در اتحاد با یک عروس، در نبرد به خاطر یک باور، در عمل و فداکاری _ شاید هم غفلتاً و ناامیدانه در یک عمل شتاب‏زده و مورد تجاوز قرار گرفته و نهان گشتۀ خواهش‏‌های یک قلب تاریک، در یک شکایت وحشی، در یک تبهکاری و در یک عمل شرارت‌‏آمیز؟ و من و ما همه: چگونه می‏‌خواهیم روح خود را از این جهان عبور دهیم؟ آیا مؤفق خواهیم گشت که به آنها کمک کنیم و آنها را در اشارات و در کلمات‏‌مان شرکت دهیم؟ آیا ما قطع امید خواهیم کرد، آیا ما به دنبال کمیت و سستی خواهیم رفت، آیا پرنده را باز هم در قفس خواهیم کرد، آیا باز حلقه در بین بینی خود وصل خواهیم کرد؟
و تو احساس می‏‌کنی: همه جا، هر جائی که حلقه‌بینی‏‌ها و پوست گوریل‌‏ها دور انداخته می‏‌گردند، در آنجا روح مشغول به کار است. اگر روح آزاد می‌‏بود، ما می‌‏توانستیم حالا مانند انسان‏‌هائی شبیه به گوته با هم صحبت و هر نَفَسی را مانند یک نغمه احساس کنیم. روح بیچاره و شگفت‌‏انگیز، آنجائی که تو هستی، انقلاب و شکستن فاسدین، زندگی تازه و خدا آنجاست. روح عشق است، روح آینده است، و تمام چیزهای دگر تنها شیء‏اند، ماده‏ و فقط مانع می‌‏باشند.
افکار به آمدن ادامه می‌‏دهند: آیا ما در زمانه‌‏ای زندگی نمی‌‏کنیم که خبرهای جدید خود را با صدای بلند اعلان می‏‌دارند، زمانه‌‏ای که پیوندهای میان انسان‌‏ها در حال لرزش و دست‏خوش تغییر است، زمانه‌‏ای که در حجم عظیمی خشونت در آن رخ می‌‏دهد، مرگ شدت می‏‌گیرد، یأس فریاد می‏‌کشد؟ و آیا روح نیز در پشت این روندها نایستاده است؟
ــ ناتمام ــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر